خوانش راهبردی نقش جمهوری آذربایجان در جنگ اخیر ایران و رژیم اسرائیل

آذربایجان در برابر رژیم صهیونیستی و کشورمان، سیاست «بیطرفی مدیریتشده» را برگزیده است و از یکسو، همکاریهای تسلیحاتی با رژیم را بر هم نزده و از سوی دیگر با بیانیههای رسمی میکوشد نگرانیهای کشورمان را کاهش دهد. در همین راستا و فعلاً تضمینهای امنیتی آذربایجان مبنی بر عدم اجازه حمله از خاک خود به کشورمان، از بروز یک بحران امنیتی ثانویه در قفقاز جنوبی پیشگیری کرده است.
نوید کمالی دکتری علوم دفاعی و امنیت ملی
اندیشکده زاویه: وقتی در سحرگاه بیستوسوم خرداد ۱۴۰۴ صدای انفجارهای تروریستی ناشی از ترور و حمله به مراکز دفاعی در بخشهای بزرگی از کشورمان طنینانداز شد، کمتر کسی تصور میکرد که این تقابل مستقیم ایران و اسرائیل به یک نقطه عطف ژئوپلیتیکی در قفقاز جنوبی نیز تبدیل گردد. آذربایجان، بهعنوان همسایه شمالی کشورمان و شریک استراتژیک رژیم صهیونیستی، در این بحران موضعی اتخاذ کرد که هم چشمگیر و هم بحثبرانگیز بود. در حالیکه بسیاری نگاهها متوجه میادین نبرد و تحولات میدان مرتبط با جنگ دور ایستای تهران و تلاویو بود، باکو در پسزمینه، تلاش کرد با ظرافت دیپلماتیک، موقعیت خود را در معادلات جدید در حال شکلگیری در منطقه تثبیت نماید.
آذربایجان که از دهه ۱۳۷۰ بهعنوان یکی از مهمترین شرکای امنیتی و انرژی رژیم اسرائیل شناخته میشود، در سالهای اخیر پیوندهای تسلیحاتی و اطلاعاتی عمیقی با تلآویو برقرار کرده و در نتیجه رژیم هم اکنون تأمینکننده اصلی تجهیزات پیشرفته نظامی آذربایجان بوده و در عوض باکو بخش قابلتوجهی از نیاز انرژی رژیم صهیونیستی را تأمین میکند. این همکاری نظامی – اقتصادی، ضمن آنکه ظرفیت قدرت اطلاعاتی و نظامی آذربایجان را در مواجهه با ارمنستان افزایش داده که نمود آن را در آخرین دگیریهای دو کشور به خوبی شاهد بودیم، در سالهای اخیر باعث نگرانی مضاعف گشورمان از احتمال بهرهبرداری اسرائیل از خاک آذربایجان برای عملیات علیه کشورمان شده است.
با آغاز عملیات تروریستی «طلوع شیران» و پاسخ کوبنده نیروهای دفاعی کشورمان به این تهاجم ترکیبی، منابع رسانهای مختلف منطقه، گزارشهایی مبنی بر احتمال استفاده رژیم از حریم هوایی یا فرودگاههای آذربایجان برای پشتیبانی پهپادی از تجاوز آنها به کشورمان منتشر کردند. البته هرچند مقامات آذربایجانی از جمله وزیر امور خارجه آنها، قاطعانه اعلام کردند که به هیچ کشوری اجازه استفاده از قلمرو آذربایجان برای حمله به ایران را نخواهند داد، اما این تکذیبها در فضای افکار عمومی چندان موثر واقع نشد!
البته بایستی این نکته را مورد توجه داشت که آذربایجان در برابر رژیم صهیونیستی و کشورمان، سیاست «بیطرفی مدیریتشده» را برگزیده است و از یکسو، همکاریهای تسلیحاتی با رژیم را بر هم نزده و از سوی دیگر با بیانیههای رسمی میکوشد نگرانیهای کشورمان را کاهش دهد. در همین راستا و فعلاً تضمینهای امنیتی آذربایجان مبنی بر عدم اجازه حمله از خاک خود به کشورمان، از بروز یک بحران امنیتی ثانویه در قفقاز جنوبی پیشگیری کرده است.
همزمان، باکو در مدیریت ابعاد انسانی این بحران نیز فعال بود. بیش از ۶۰۰ نفر از اتباع کشورهای ثالث که در جریان جنگ از کشورمان خارج شده بودند، بهطور موقت در آذربایجان اسکان یافتند. همچنین شمار زیادی از ایرانیان مقیم خارج، از فرودگاههای باکو برای بازگشت به کشورشان بهره گرفتند. این تحرکات نشان داد که آذربایجان از فرصت بحران، برای نمایش قابلیتهای لجستیکی و انسانی خود در سطح منطقه بهره میبرد.
از منظر پیامدهای ژئوپلیتیکی، جنگ ۱۲ روزه موقعیت آذربایجان را در پیشبرد پروژههای راهبردی، بهویژه کریدور زنگزور، تقویت کرد. این کریدور که با حمایت ترکیه درحال تحقق است، مسیر آذربایجان به نخجوان و در نهایت به خاک ترکیه را هموار خواهد ساخت و عملاً نفوذ کشورمان در مسیرهای ترانزیتی جنوب قفقاز را کاهش خواهد داد. در شرایطی که بخشی از زیرساختهای حیاتی کشورمان خصوصاً مراکز دفاعی هوایی و زرهی شمال غرب کشور هدف حملات رژیم صهیونیستی قرار گرفت، فرصت برای باکو و آنکارا فراهم شد تا پروژههای موازی خود را با سرعت بیشتری پیگیری کنند. البته دور از ذهن نیست که رژیم صهیونیستی به نوعی تلاش دارد تا این طرح که منجر به کاهش توان ژئوپلیتیکی کشورمان خواهد شد هر چه سریعتر اجرا شود!
البته این موازنهسازی آذربایجان بیش از اینها در حال خلق تهدید علیه کشورمان است! اسرائیل از حمله گسترده به استانهای آذرینشین به دنبال فراهم کردن زمینههای شروع تحرکات جداییطلبانه بوده است. البته برخی گزارشها حاکی است مقامات آذربایجان از رژیم خواستند از هدفگیری مناطق آذرینشین ایران خودداری کند تا از بروز نارضایتی عمومی در داخل باکو جلوگیری شود؛ این مسئله بهروشنی نشان میدهد که پیوندهای فرهنگی و زبانی باکو با شمال کشومان، همچنان یک متغیر شکننده اما تأثیرگذار در سیاستگذاری آنها محسوب میشود.
با عنایت به آنچه بیان شد، میتوان گفت آذربایجان در جنگ ۱۲ روزه نقش یک بازیگر موازنهگر محتاط را ایفا کرد. نه آنقدر از رژیم صهیونیستی فاصله گرفت که منافع امنیتی و انرژی خود را به خطر اندازد، و نه آنقدر به سمت تلآویو متمایل شد که بهانهای برای مداخله نظامی یا فشار مضاعف ایران ایجاد کند. این راهبرد دوگانه، فعلاً ضمن محافظت از منافع ملی آذربایجان، به حفظ ثبات نسبی در قفقاز جنوبی نیز یاری رساند.
برای کشورمان، تجربه این بحران نشان داد که ضرورت توسعه دیپلماسی فعال و چندلایه با باکو بیش از پیش احساس میشود. اگرچه آذربایجان در این نبرد بهظاهر بیطرف ماند، اما ظرفیتهای پنهان همکاریهای اطلاعاتی و لجستیکی با رژیم صهیونیستی همچنان یک تهدید بالقوه به شمار میآید. در نتیجه لازم است تهران از طریق مکانیزمهای گفتوگو و اطمینانسازی، خطوط قرمز امنیت ملی را برای باکو مشخص کرده و از تکرار سوءتفاهمها در آینده جلوگیری کند.
در پایان باید تأکید کرد که جنگ ۱۲ روزه فرصتی فراهم کرد تا موقعیت شکننده امنیتی قفقاز جنوبی بار دیگر آشکار شود و بازیگرانی چون آذربایجان نشان دهند تا چه حد میتوانند در تحولات راهبردی منطقه نقشآفرینی سازنده یا مخرب داشته باشند. از این رو بیش از هر زمانی نیازمند ظرافت دیپلماتیک، هوشیاری امنیتی و بازتعریف روابط منطقهای خود با باکو هستیم!