پویاییهای ژئوپلیتیک در قفقاز جنوبی؛ چالشها، بازیگران و افقهای صلح

قفقاز جنوبی به عنوان تقاطع اوراسیا، جایی که منافع قدرتهای بزرگ همچون روسیه، ترکیه، ایران، ایالات متحده، اتحادیه اروپا، اسرائیل و چین همگرا میشوند، صحنهای پیچیده از رقابتهای ژئوپلیتیک است. این منطقه، با منابع انرژی غنی و موقعیت ترانزیتی، تحت تأثیر دکترینهای توازن قوا و مهار قرار دارد، جایی که بازیگران محلی و خارجی در پی حفظ برتری راهبردی هستند
حامد حقپناه کارشناس مسائل قفقاز جنوبی
اندیشکده زاویه: تحولات اخیر منطقه قفقاز جنوبی از جمله توافق صلحی که در کاخ سفید امضا شد، نشاندهنده گذار از درگیری به دیپلماسی امنیتی است، اما چالشهای ساختاری همچنان مانع ثبات میشوند. نویسنده در این یادداشت، با تمرکز بر اقتصاد سیاسی و امنیت استراتژیک، به چهار پرسش کلیدی پاسخ داده و بر پایه مفاهیم همچون نفوذ نرم، چندجانبهگرایی و ژئوپلیتیک انرژی، چشماندازی تحلیلی ارائه کرده است.
۱. بزرگترین چالش سه کشور ارمنستان، آذربایجان و ترکیه در منطقه قفقاز در چه مسائل امنیتی و بحرانزا نهفته است؟
چالشهای اصلی ارمنستان، آذربایجان و ترکیه در قفقاز جنوبی ریشه در ترکیب مسائل امنیتی داخلی و خارجی دارد که بر پایه رقابت بر سر منابع، مرزها و نفوذ منطقهای شکل گرفته است.
نخست، مناقشه قرهباغ به عنوان هسته بحرانزا، همچنان تهدیدکننده است؛ آذربایجان با پیروزی نظامی در سال ۲۰۲۳، برتری راهبردی کسب کرده، اما ارمنستان با چالشهای امنیتی روبرو است، از جمله بازگشت آوارگان و تضمین تمامیت ارضی. این مسئله، تحت تأثیر دکترین توازن قوا، آذربایجان را به سمت اتحاد با ترکیه سوق داده و ارمنستان را به تنوعبخشی سیاست خارجی به سمت غرب واداشته، که این امر ریسک تشدید تنشها را افزایش میدهد.
دوم، کریدور زنگهزور – که اخیراً در توافق نمایشی میانجیگری ترامپ در واشنگتن در اوت ۲۰۲۵ به “راه ترامپ برای صلح و رونق بینالمللی” (TRIPP) تغییر نام داده – به عنوان یک بحران بالقوه، امنیت مرزی را تهدید میکند. آذربایجان و ترکیه آن را ابزاری برای اتصال نخجوان به آذربایجان اصلی میبینند، اما ارمنستان آن را نقض حاکمیت خود تلقی میکند، به ویژه که این توافق هنوز تحقق کامل نیافته و روابط در مرحله پیشبرانه و راهبردی باقی مانده است.این کریدور، با پیوند به ژئوپلیتیک انرژی، میتواند مسیرهای ترانزیت گاز و نفت را تغییر دهد و وابستگی اروپا به منابع قفقاز را تحت تأثیر قرار دهد. ترکیه، به عنوان بازیگر محوری، از طریق حمایت نظامی و اقتصادی از آذربایجان، نقش خود را در قالب دکترین عمق استراتژیک گسترش میدهد، اما این امر ارمنستان را در معرض تهدید قرار میدهد و ریسک درگیریهای مرزی را بالا میبرد.
سوم، مداخله قدرتهای خارجی همچون روسیه و ایران، چالشهای بحرانزا را تشدید میکند؛ روسیه با سیاست مهار غربی، از سازمان پیمان امنیت جمعی برای حفظ نفوذ استفاده میکند، اما خروج تدریجی ارمنستان از این اتحاد، خلأ امنیتی ایجاد کرده است. ایران نیز، نگران تغییر مرزها و نفوذ ترکیه، امنیت جنوبی خود را تهدیدشده میبیند. این چالشها، با ترکیب بحرانهای انسانی همچون مهاجرت و مسائل زیستمحیطی، اقتصاد سیاسی منطقه را مختل میکنند و مانع همکاری میشوند. در مجموع، این مسائل نه تنها امنیت ملی کشورها را به خطر میاندازند، بلکه پتانسیل بحرانهای فرامرزی را افزایش میدهند، به ویژه با توجه به جنبه نمایشی میانجیگری ترامپ که بیشتر به منافع آمریکا خدمت کرده تا حل ریشهای اختلافات.
۲. نقش اسرائیل در این منطقه در زمان کنونی که در حال چالش امنیتی با ایران و گاها ترکیه است به لحاظ راهبردی چگونه تعریف میگردد؟
نقش اسرائیل در قفقاز جنوبی، عمدتاً بر پایه دکترین مهار ایران تعریف میشود و آذربایجان را به عنوان پایگاه راهبردی برای مقابله با تهدیدات تهران تبدیل کرده است. اسرائیل، با تأمین تسلیحات پیشرفته و فناوری دفاعی به آذربایجان، برتری نظامی باکو را در قرهباغ تقویت کرده و در مقابل، از آذربایجان به عنوان سکویی برای نظارت و عملیات احتمالی علیه ایران استفاده میکند. این روابط، که حجم تجارت دوجانبه را به بیش از دو میلیارد دلار رسانده، شامل نفوذ نرم از طریق آژانس ماشاو است که با پروژههای آموزشی و کشاورزی، نخبگان آذربایجانی را جذب و افکار عمومی را مهندسی میکند تا وابستگی فرهنگی – اقتصادی ایجاد شود.
در زمینه چالش با ایران، اسرائیل قفقاز را بخشی از جبهه شمالی خود میبیند؛ حملات هوایی اخیر به ایران و استفاده از آذربایجان برای جاسوسی، بخشی از استراتژی پیشگیرانه است که هدف آن تضعیف نفوذ تهران در منطقه است. این امر، آذربایجان را در معرض ریسک قرار میدهد، زیرا ایران آن را تهدیدی برای امنیت مرزی خود میداند.
نسبت به ترکیه، روابط اسرائیل پیچیدهتر است؛ تنشهای گاهبهگاه بر سر مسائل خاورمیانه، مانند حمایت ترکیه از حماس، رقابت بر سر نفوذ در قفقاز را ایجاد کرده، اما منافع مشترک در مهار ایران، امکان همکاری غیرمستقیم را فراهم میکند. راهبرد اسرائیل، در اقتصاد سیاسی، بر بهرهبرداری از منابع انرژی آذربایجان تمرکز دارد تا وابستگی به نفت ایران را کاهش دهد، اما این نقش، ریسک تشدید بحرانهای منطقهای را افزایش میدهد و قفقاز را به صحنهای از رقابتهای نیابتی تبدیل میکند.
۳. ماهیت رفتار سیاست خارجی چین در قفقاز چگونه است و در ارتباط با دو سوال قبلی چه رویکردی میتواند اتخاذ نماید تا اقتصاد و سیاست را توامان حفظ نماید؟
سیاست خارجی چین در قفقاز جنوبی، بر پایه دکترین چندجانبهگرایی و کمربند و جاده بنا شده و بر گسترش ترانزیت و سرمایهگذاری اقتصادی تمرکز دارد تا وابستگی به مسیرهای روسی را کاهش دهد. پکن، قفقاز را به عنوان دروازهای به اروپا میبیند و با سرمایهگذاری در خودروهای برقی و انرژی سبز، بازارهای ارمنستان، آذربایجان و گرجستان را هدف قرار داده؛ برای نمونه، صادرات خودروهای چینی به آذربایجان در سال ۲۰۲۴ بیش از ۱۵ هزار دستگاه بوده و گرجستان را به هابی برای صادرات مجدد به اتحادیه اروپا تبدیل کرده است. این رویکرد، غیرایدئولوژیک و سودمحور است و از درگیریهای امنیتی اجتناب میکند تا ثبات برای تجارت را حفظ کند.
در ارتباط با چالشهای امنیتی (پرسش اول) و نقش اسرائیل (پرسش دوم)، چین میتواند رویکردی متوازن اتخاذ کند: نخست، حمایت از پیمان صلح ارمنستان-آذربایجان برای کاهش تنشهای مرزی و تسهیل کریدورها، که این امر اقتصاد سیاسی منطقه را تقویت میکند. دوم، در برابر مهار ایران توسط اسرائیل، پکن میتواند دیپلماسی میانجیگرانه را پیش ببرد و با سرمایهگذاری در پروژههای مشترک با ایران و ترکیه، توازن قوا را حفظ کند. این رویکرد، اقتصاد را با سیاست توأمان میکند؛ چین با اجتناب از اتحادهای نظامی، نفوذ نرم خود را گسترش میدهد و وابستگی به نتیجه جنگ اوکراین را مدیریت میکند. اگر روسیه پیروز شود، کریدور شمالی جذابتر میشود، اما چین با تنوعبخشی، موقعیت خود را حفظ میکند و به عنوان بازیگر جدید، رقابت با روسیه، ایران و غرب را تعدیل مینماید.
۴. اصولاً چه اثرگذاری مثبت در قفقاز باید رخ دهد تا بحران کاهش و تمام بازیگران از فواید سیاسی اقتصادی آن بهره ببرند؟
برای کاهش بحران در قفقاز جنوبی و بهرهبرداری همه بازیگران از فواید سیاسی – اقتصادی، اثرگذاریهای کلیدی باید رخ دهد. نخست، امضای پیمان صلح جامع ارمنستان – آذربایجان، با میانجیگری ایالات متحده و اتحادیه اروپا، که مرزها را تثبیت و کریدور زنگهزور (یا راه ترامپ) را تحت قوانین بینالمللی مدیریت کند؛ این امر، تنشهای امنیتی را کاهش میدهد و مسیرهای ترانزیت را باز میکند، که برای ترکیه و آذربایجان منافع اقتصادی ایجاد میکند و ارمنستان را از انزوا خارج میسازد.
دوم، تقویت همکاری منطقهای از طریق ابتکاراتی همچون ۳+۳ (ارمنستان، آذربایجان، گرجستان به علاوه روسیه، ترکیه، ایران)، که چندجانبهگرایی را ترویج میدهد و دخالتهای خارجی را محدود میکند؛ این پلتفرم میتواند مسائل زیستمحیطی و انرژی را حل کند و اقتصاد سیاسی را بر پایه تجارت مشترک بنا نهد. سوم، تنوعبخشی سیاست خارجی کشورها، همچون گرایش ارمنستان به غرب و آذربایجان به اسرائیل و چین، اما با تمرکز بر ثبات، که ریسک بحرانهای نیابتی را کاهش میدهد.
در نهایت، سرمایهگذاری در انرژی سبز و زیرساختها، با حمایت چین و اتحادیه اروپا، میتواند مزایای اقتصادی برای همه فراهم کند؛ برای نمونه، اتصال گاز آذربایجان به اروپا از طریق ترکیه، درآمدزایی ایجاد میکند و وابستگی روسیه را کاهش میدهد. این اثرگذاریها، با تأکید بر دکترین صلح پایدار، نه تنها بحران را کم میکنند، بلکه قفقاز را به هابی اقتصادی تبدیل میکنند و بازیگران را از منافع مشترک بهرهمند میسازند.
در نتیجه، قفقاز جنوبی در آستانه تحول است؛ چالشهای امنیتی و نقش بازیگران خارجی همچون اسرائیل و چین، اگر با دیپلماسی متوازن مدیریت شوند، میتوانند به فرصتهایی برای صلح و رشد تبدیل گردند. کلید موفقیت، گذار از رقابت به همکاری است تا منطقه از سایه بحران خارج شود.