انقلاب رنگی؛ ابزار غرب در قفقاز جنوبی

انقلابهای رنگی ابزار سیاسی و امنیتی غرب در مناطق ژئوپلیتیکی خاص، از جمله قفقاز است؛ ابزاری علیه بازیگرانی که جهتگیری سیاست خارجی آنها از آمریکا و اروپا فاصله گرفته و به روسیه نزدیک شده است.
وحید عیاری، کارشناس مسائل قفقاز جنوبی
اندیشکده زاویه: اعتراضها و آشوبهای اخیر در گرجستان، بار دیگر ذهنها را به سمت «انقلابهای رنگی» یا «انقلابهای مخملی» برد. شاید برخی کارشناسان بگویند انقلابهای رنگی نفیکننده واقعیت فضای بسته سیاسی، دموکراسی و خواستههای مردم محل وقوع انقلاب است و به طور کلی آن را ذیل «نظریههای توطئه» قرار دهند؛ اما شواهد و استدلالها نشان میدهد انقلابهای رنگی ابزار سیاسی و امنیتی غرب در مناطق ژئوپلیتیکی خاص، از جمله قفقاز است؛ ابزاری علیه بازیگرانی که جهتگیری سیاست خارجی آنها از آمریکا و اروپا فاصله گرفته و به روسیه نزدیک شده است. این شواهد و استدلالها عبارتند از:
نخست، انقلابهای رنگی در قالب اعتراضها و جنبشهای سیاسی به ظاهر مسالمتآمیز و بدون خشونت، از اواخر دهه ۱۹۹۰، یعنی در سالهای پس از فروپاشی شوروی و عمدتاً در مناطق وابسته به بلوک شرق آغاز شد.
دوم، انقلابهای رنگی بیشتر در کشورهایی که جهتگیری سیاست خارجی آنها به سمت روسیه است، مشاهده میشود.
سوم، برخی کارشناسان ادعا میکنند که اعتراضها و جنبشهای سیاسی مسالمتآمیز (انقلابها رنگی) با هدف رفع اقتدارگرایی، برگزاری انتخابات آزاد، اصلاحات دموکراتیک و اقدامات ضد فساد به وقوع میپیوندند و به همین دلیل، رویداد ناپسندی نیست و نباید آن را ابزار غرب دانست. اگرچه این اهداف، اهداف والایی هستند، اما گزینشی عمل کردن و تناقضهای رفتاری غرب، خلاف این ادعا را ثابت میکند. به عنوان نمونه، اگر اعتراضها و جنبشهای سیاسی مسالمتآمیزی که به تغییر دولت، فضا و جهتگیری سیاسی میانجامد، ناشی از وجود اقتدارگرایی، انتخابات ناسالم، فضای غیر دموکراتیک و فساد است، چرا در کشوری مانند جمهوری آذربایجان و برخی کشورهای دیگر شاهد آن نیستیم؟
اگر در پاسخ گفته شود که حکومت این کشور هر گونه اعتراض و جنبشی را سرکوب میکند و مانع از وقوع تغییر میشود، این سؤال پیش میآید که چرا غرب همان رفتار تنبیهی و خصمانهای را که با دولتهای اسلوبودان میلوشویچ در صربستان، ادوارد شواردنادزه در گرجستان، ویکتور یانوکوویچ در اوکراین، عسکر آقایف در قرقیزستان و برخی دولتهای دیگر داشت، با دولت الهام علیاف ندارد؟ چرا غرب با جمهوری آذربایجان نه تنها برخورد نمیکند، بلکه در سطوح مختلف با آن همکاری نیز میکند؟
پاسخ به این سؤال، در اهداف سیاسی و ژئوپلیتیکی غرب نهفته است. به این معنی که برای آمریکا و اروپا، اقتدارگرایی، برگزاری انتخابات آزاد، اصلاحات دموکراتیک و اقدامات ضد فساد به خودی خود اهمیت ندارد و در اولویت نیست. آنچه برای آمریکا و متحدین اروپاییاش مهم است و اولویت دارد، اهداف سیاسی و ژئوپلیتیکی آنهاست که در ارتباط با مقابله و مهار روسیه معنا پیدا میکند.
در واقع، اعتراضها و جنبشهای به ظاهر مسالمتآمیز در قفقاز، ارتباط مستقیمی با منافع، اهداف و روش غرب دارد. به عبارت دیگر، انقلابهای رنگی که در این منطقه اتفاق میافتد، در راستای اهداف طراحی شده غرب است. این اهداف با وجود اینکه چندگانه هستند، به هم پیوسته و یکپارچهاند. اهداف و منافع مورد نظر غرب در این مسیر، جدید نیست و به نوعی از زمان فروپاشی شوروی و استقلال کشورهای تجزیه شده از آن پیگیری میشد.
غرب در این مسیر پیشفرضهایی دارد که نشئتگرفته از منابع، جغرافیا، سیاست و اقتصاد منطقه قفقاز و کشورهای پیرامون آن است. در واقع، شکلگیری این اهداف که شبیه به یک طرح منسجم است، از جایی شروع شد که غرب اعتقاد پیدا کرد: روسیه باید مهار و تضعیف شود، جغرافیای قفقاز فرصت خوبی برای مهار دشمنان (روسیه، ایران) فراهم میکند، قفقاز جنوبی مستعد پرورش تروریسم و افراطگرایی مذهبی و سیاسی است و باید مانع از آن شد، قفقاز ظرفیت مناسبی برای پشتیبانی از اقدامات غرب در مناطق پیرامونی از جمله غرب آسیا دارد، قفقاز ظرفیت بسیاری برای انرژی و تجارت دارد، قفقاز مسیر مناسبی برای حملونقل شرق به غرب و بالعکس است. کشورهای غربی بر اساس این پیشفرضها، اهدافی را برای خود تعریف کردند که مهمترین آن مهار و تضعیف روسیه، ادغام کشورهای قفقاز در ساختارهای غربی، دسترسی به انرژی منطقه، بهرهبرداری از ظرفیتهای تجاری و مسیرهای حملونقل این منطقه است.
این در حالی است که پیگیری این منافع و اهدف و تحقق آنها با موانعی روبهرو بوده است. آمریکا و اروپا معتقدند حضور و نفوذ مسکو در کشورهای قفقاز مانع بهرهبرداری سیاسی و اقتصادی غرب است، بیثباتی در این منطقه، عدماستقلال آنها در سیاست و اقتصاد و وابستگی زیاد آنها به روسها و همچنین درگیری و مناقشه میان کشورهای منطقه، زمینهساز نفوذ روسیه است. با وجود این موانع، دستیابی به اهداف، غیرممکن یا دشوار خواهد بود.
بر این اساس، باید با بهکارگیری روشها و ابزارهای خاص، از جمله ترویج دموکراسی و ارزشهای لیبرال، تزریق پول بهپ نهادهای مدنی، تحریک جوانان و کمپینهای اطلاعاتی و به عبارت بهتر انقلابهای رنگی یا تغییر نظام مهندسی شده، برای تغییر حکومتها و دولتهای ناسازگار با غرب و جهتگیریهای سیاسی آنها، در راستای از میان برداشتن موانع فوق گام برداشت.