کریدور «شمال-جنوب»؛ از پروژه زیرساختی تا ابزار سیاست جهانی

با تکمیل کریدور شمال-جنوب و توسعه همکاریهای حملونقلی، «ایران، روسیه و آذربایجان» با ایفای نقش فعال در اتصال جنوب شرق آسیا به اروپا به بازیگران تأثیرگذار در نظم نوین جهانی تبدیل خواهند شد.
اندیشکده زاویه – اختصاصی: تحولات پرشتاب در عرصه روابط بینالملل طی سالهای اخیر، به ویژه در حوزه ژئواکونومی و شبکههای حملونقل جهانی، موجب شده است کشورهایی که از موقعیت جغرافیایی راهبردی برخوردارند، در پی بازتعریف نقش خود در نظم ترانزیتی نوین جهان برآیند. در جهانی که رقابت میان قدرتهای بزرگ برای کنترل مسیرهای تجاری و دسترسی به بازارهای نوظهور شدت گرفته، کشورهایی مانند ایران، روسیه و جمهوری آذربایجان در نقطهای قرار گرفتهاند که ژئوپلیتیک و اقتصاد در آن به شکلی بیسابقه درهم تنیدهاند.
در این چارچوب، ایران، روسیه و آذربایجان با درک تغییر موازنه قدرت در تجارت جهانی و شکلگیری مسیرهای جدید انتقال کالا تصمیم گرفتهاند با رویکردی عملگرایانه ظرفیتهای نهفته در مسیرهای ترانزیتی به ویژه کریدور «شمال-جنوب» را فعال کنند.
نشست سهجانبه اخیر در باکو را باید نقطه عطفی در روند نزدیکی این سه بازیگر دانست، نشستی که محور آن گسترش همکاری در زمینه حملونقل، انرژی و گمرک بود و بر ضرورت تکمیل زیرساختهای ترانزیتی در گذرگاه بینالمللی حملونقل شمال-جنوب تأکید شد. در این نشست، بر اهمیت تکمیل ساخت خط ریلی رشت-آستارا و ساخت پایانه راهآهن مربوطه که یکی از اجزای این کریدور راهبردی است، به منظور استفاده کامل از ظرفیت کامل گذرگاه شمال-جنوب مورد تاکید قرار گرفت.
افزایش فشارهای ژئوپلیتیکی بر روسیه، تغییر مسیر تجارت جهانی و بیثباتی در مسیرهای سنتی عبور کالا از اروپا و خاورمیانه، زمینهای فراهم کرده که پروژههایی چون کریدور شمال-جنوب به عنوان گزینهای جایگزین و ایمن اهمیت فزایندهای پیدا کنند.
این کریدور که از بندر بمبئی در هند آغاز و پس از عبور از ایران و آذربایجان به بنادر روسیه در دریای بالتیک و سپس به شمال اروپا میرسد، در واقع شاهراهی چندوجهی برای انتقال کالا میان آسیا، خاورمیانه و اروپا است. مطالعات فنی نشان میدهد این مسیر میتواند زمان حملونقل بین آسیا و اروپا را تا حدود ۴۰ درصد کمتر کرده و هزینهها را به شکل چشمگیری کاهش دهد، موضوعی که آن را به رقیبی جدی برای مسیر سنتی «کانال سوئز» تبدیل خواهد کرد.
در قلب این کریدور ترانزیتی، ایران نقشی کلیدی ایفا میکند. موقعیت جغرافیایی ویژه و وجود زیرساختهای بندری از جمله چابهار و بندرعباس در کنار شبکه ریلی گسترده تا مرزهای شمالی، ظرفیت بینظیری برای تبدیل ایران به محور اتصال شرق، جنوب و شمال فراهم کرده است. در سطح اقتصادی، فعال شدن کامل این مسیر میتواند درآمد ترانزیتی ایران را به طور قابل توجهی افزایش داده، فرصتهای شغلی گسترده ایجاد کند و به توسعه مناطق شمالی کشور بهویژه گیلان و اردبیل یاری رساند. علاوهبراین، ایران با ایفای نقش «هاب ترانزیتی» میتواند نفوذ اقتصادی و سیاسی خود را در چارچوب اوراسیا تقویت کند.
برای روسیه نیز این کریدور اهمیتی فراتر از اقتصاد دارد. پس از آغاز جنگ اوکراین و تحریمهای گسترده غرب، مسکو در تلاش است تا مسیرهای صادراتی خود را از محورهای سنتی اروپایی به مسیرهای جایگزین در جنوب و شرق تغییر دهد. از این رو، کریدور شمال-جنوب برای روسیه، مسیری استراتژیک محسوب میشود که میتواند پیوند مستقیم میان بنادر روسیه و بازارهای جنوب آسیا و خلیج فارس ایجاد کند.
این مسیر نه تنها امکان صادرات کالا و انرژی روسیه را از مسیرهای غیرغربی فراهم میکند بلکه از دید مسکو به منزله ابزاری ژئوپلیتیکی برای کاهش آسیبپذیری در برابر فشارهای اقتصادی غرب نیز هست. به بیان دیگر، روسیه از این کریدور به عنوان اهرمی برای بازتعریف استقلال اقتصادی و راهبردی خود بهره میگیرد.
جمهوری آذربایجان، ضلع سوم این مثلث ترانزیتی نیز به عنوان حلقه اتصال میان ایران و روسیه، جایگاه ویژهای در این معادله دارد. باکو به خوبی دریافته که تکمیل خطوط ریلی و زیرساختهای مرتبط در قلمرو خود میتواند آن را به یکی از بازیگران اصلی شبکه حملونقل اوراسیا تبدیل کند.
این موقعیت به آذربایجان امکان میدهد تا ضمن افزایش درآمدهای ارزی و جذب سرمایهگذاری خارجی، به قدرتی ترانزیتی با نفوذ سیاسی فزاینده در منطقه تبدیل شود. با این حال، هنوز بخشی از مسیر ریلی آستارا تا خطوط مرکزی آذربایجان تکمیل نشده و این بخش ناتمام که حلقه مفقوده پروژه محسوب میشود مانع بهرهبرداری کامل از ظرفیتهای کریدور است. توافق اخیر سه کشور در نشست باکو برای تسریع در اجرای این بخش و افزایش حجم ترانزیت به ۱۵ میلیون تن در سال، نشانهای از اراده سیاسی مشترک در جبران عقبماندگیها و استفاده از فرصتهای محدود زمانی در تحولات ژئواکونومیک منطقه است.
از سوی دیگر، تکمیل و فعال شدن کامل این کریدور میتواند نقشه تجاری اوراسیا را بازتعریف کند. کاهش زمان انتقال کالا میان بمبئی و مسکو از ۴۰ روز به ۲۰ روز، صرفهجویی در هزینههای حملونقل و ایجاد مسیر مستقیم میان خلیج فارس و دریای بالتیک از جمله دستاوردهای ملموس آن خواهد بود. افزون بر سه کشور اصلی، کشورهای دیگری نظیر هند، قزاقستان، ارمنستان و حتی برخی کشورهای اروپایی نیز از مزایای آن بهرهمند خواهند شد. هند به طور خاص، این پروژه را فرصتی راهبردی برای کاهش وابستگی خود به مسیرهای دریایی تحت کنترل غرب و تقویت حضور اقتصادی در آسیای مرکزی تلقی میکند.
در همین راستا، ایران، روسیه و آذربایجان در نشست باکو بر تشکیل یک کارگروه مشترک برای تدوین برنامه اقدام ظرف سه ماه آینده توافق کردند، اقدامی که نشان میدهد همکاری سهجانبه از سطح گفتگو فراتر رفته و به مرحله برنامهریزی اجرایی وارد شده است. این سازوکار اگر به درستی پیش برود میتواند الگویی نوین برای همکاری منطقهای مبتنی بر منافع مشترک، همافزایی اقتصادی و دوری از رقابتهای ایدئولوژیک باشد.
در بُعد اقتصادی، آمارها حاکی از روند رو به رشد روابط تجاری میان این کشورهاست. حجم مبادلات ایران و آذربایجان در سال ۲۰۲۴ حدود ۵۸۰ میلیون دلار برآورد شده که نسبت به سال قبل ۲۰ درصد رشد داشته است. حجم تجارت ایران و روسیه نیز در همان سال به حدود ۴.۸ میلیارد دلار رسیده و مبادلات روسیه و آذربایجان در هم نیمه نخست ۲۰۲۵ به ۲.۵۲ میلیارد دلار افزایش یافته است. کارشناسان پیشبینی میکنند که با تکمیل حلقههای باقیمانده و بهبود زیرساختهای گمرکی و ریلی، حجم تجارت دوجانبه ایران و روسیه طی چند سال آینده به حدود ۱۰ میلیارد دلار، تجارت بین ایران و آذربایجان به ۶ میلیارد دلار و تجارت سهجانبه میان این سه کشور از مرز ۱۵ میلیارد دلار عبور کند. این روند نه تنها به معنای رشد اقتصادی است بلکه به تدریج موجب همگرایی نهادی و شکلگیری زنجیرههای تأمین منطقهای نیز خواهد شد.
اهمیت کریدور شمال-جنوب صرفاً در ابعاد اقتصادی خلاصه نمیشود و این پروژه نماد نوعی همگرایی جدید در اوراسیاست که بر پایه منافع متقابل و ضرورتهای عملی شکل گرفته نه بر اساس اتحادهای سیاسی سنتی. اگر این کریدور به طور کامل عملیاتی شود میتواند علاوه بر بازترسیم مسیرهای تجارت جهانی، به ثبات سیاسی و امنیت منطقهای نیز یاری رساند. تجربه تاریخی نشان میدهد که توسعه زیرساختهای حملونقل همواره نقش مؤثری در کاهش تنشها و تقویت همکاریهای متقابل میان کشورها داشته است و مشارکت سه کشور در حوزه ترانزیت نیز میتواند به حل اختلافات جزئی و تسهیل تعاملات منطقهای کمک کند.
در خاتمه، میتوان گفت نشست باکو آغاز مرحلهای تازه در تعاملات منطقهای بود که در آن همکاری به جای رقابت بر سر مسیرها محور اصلی تعاملات قرار گرفته است. در صورتی که اراده سیاسی و هماهنگی عملیاتی حفظ شود، ایران، روسیه و آذربایجان نه تنها میتوانند از مزایای ژئوپلیتیکی خود برای پیشبرد توسعه ملی بهره ببرند بلکه با ایفای نقش فعال در اتصال جنوب شرق آسیا به اروپا به بازیگران تأثیرگذار در نظم نوین جهانی تبدیل خواهند شد. در این شرایط، ترانزیت دیگر تنها یک مسئله فنی محسوب نمیشود بلکه به عنوان ابزاری کلیدی برای بازسازی جایگاه کشورها در جهانی است که در آن توازن قدرت به شکلی اساسی در حال تغییر است.