سازمان کشورهای ترک ابزار ترکیه و ایالات متحده در آسیای مرکزی

گسترش فعالیتهای سازمان کشورهای ترک، منجر به تغییرات ژئو اکونومیک شده است. کشورهای ترک در حال ایجاد به اصطلاح کریدور میانی هستند که مسیر حمل و نقل و تجارت از چین به اروپا را با دور زدن روسیه از راه دریای کاسپین و قفقاز متصل میکند.
نویسنده: کادیر مالیکوف استاد دانشگاه و مشاور پیشین مفتی قرقیزستان
اندیشکده زاویه: سازمان کشورهای ترک در سال های اخیر به یک عامل ژئوپلیتیکی مهم در آسیای مرکزی تبدیل شد.
این سازمان در ابتدا به عنوان بستری برای همکاری بین کشورهای ترک زبان ایجاد شده و به لطف حمایتهای آنکارا، رونق چشمگیری پیدا کرد.
ترکیه اتحاد ترکها را ابزاری برای تحکیم «جهان ترک» و تقویت نفوذ خود از قفقاز تا آسیای مرکزی میداند.
در این میان واشنگتن، با وجودی که به صورت مستقیم در سازمان کشورهای ترک مشارکت ندارد، ولی به صورت غیرمستقیم به موفقیت آن علاقه مند است.
گزارش کمیسیون هلسینکی کنگره آمریکا خاطرنشان میکند که پس از آغاز درگیری در اوکراین، جمهوریهای آسیای مرکزی به دنبال کاهش وابستگی خود به مسکو هستند و ترکیه، بر اساس نزدیکی فرهنگی و زبانی، میتواند جایگزینی برای آنها باشد.
حمایت از همگرایی پان ترکیستی میتواند همزمان حاکمیت کشورهای آسیای مرکزی را تقویت کند و موقعیت ژئوپلیتیکی ترکیه را ارتقا دهد و با توسعه سیستمهای ارزشی جایگزین مانند پان ترکیسم، تنگریسم و سکولاریسم، نفوذ فزاینده اسلام را کاهش دهد.
بنابراین سازمان کشورهای ترک به ابزار مناسبی برای تحقق منافع واشنگتن و تلآویو در منطقه از راه ترکیه و آذربایجان تبدیل شده تا مهاری برای نفوذ روسیه، ایران و چین باشند.
گسترش فعالیتهای سازمان کشورهای ترک، منجر به تغییرات ژئو اکونومیک شده است. کشورهای ترک در حال ایجاد به اصطلاح کریدور میانی هستند که مسیر حمل و نقل و تجارت از چین به اروپا را با دور زدن روسیه از راه دریای کاسپین و قفقاز متصل میکند.
اجرای این کریدور و دیگر ابتکارهای همسو، به سازمان کشورهای ترک این پتانسیل ترکیبی را میدهد که تسلط پکن در آسیای مرکزی را به چالش بکشند.
این چشمانداز باعث خشنودی پایتخت های غربی در اتحادیه اروپا و ایالات متحده برای توسعه مسیرهای فرا کاسپین با استراتژی تنوع بخشی نسبت به مسیرهای روسیه خواهد شد.
آنکارا آشکارا از «قرن جهان ترک » صحبت میکند و خود را مدافع منافع مردمان ترک می داند. الهام علیف، حتی اظهار داشت که جهان ترک محدود به مرزهای سیاسی امروزی نیست؛ مرزهای جغرافیایی آن بسیار گستردهتر است.
چنین کلماتی در واقع به اجتماع میلیون ها نفر از مردمان ترک اشاره دارد که در خارج از قلمرو سازمان کشورهای ترک، از جمله در جنوب روسیه (تاتارها، باشقیرها و…) و در غرب چین (اویغورها) زندگی میکنند.
جای تعجب نیست که مسکو و پکن با سوءظن به تقویت کشورهای ترک نگاه میکنند. آنکارا رسماً اطمینان می دهد که این فقط یک موضوع همکاری اقتصادی و همبستگی فرهنگی است.
با این حال کارشناسان تاکید دارند که ترکیه، سازمان کشورهای ترک را ابزاری برای ایجاد تعادل در برابر نفوذ چین در منطقه میداند.
در اصل پیدایش یک معماری موازی از همگرایی منطقهای در حال شکلگیری است که از هویت پساشوروی کشورهای CIS و گذشته سوسیالیستی مشترک سازمان همکاری شانگهای SCO برخوردار نیست، بلکه براساس جامعه قومی ترک تبار استوار است.
چنین همگرایی در درازمدت خطر جدی برای جایگاه مسکو و پکن خواهد داشت و به رغم تمام اظهارات رسمی در مورد ماهیت غیر سیاسی سازمان کشورهای ترک، یکپارچگی این جریان نفوذ روسیه و چین را در آسیای مرکزی کاهش خواهد داد.
پکن نیز بیم دارد که ایالات متحده از طریق همبستگی با ترکها، رشد آگاهی ملی را در میان اقلیت های مسلمان چین تحریک کند.
مسکو هم نگران شباهتهای تاریخی با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی است، زمانی که ایدههای پان ترکیسم
الهامبخش جریانی از نخبگان در کازان و اوفا بود.
بنابراین سازمان کشورهای ترک به عرصهای برای رقابت خاموش همگرایی ترکها توسط ترکیه و حمایت پنهان ایالات متحده تبدیل شده تا سلطه اوراسیایی روسیه و چین را به چالش بکشد.
در این میان آذربایجان جایگاه ویژهای در استراتژی آنکارا و واشنگتن برای منطقه آسیای مرکزی دارد. در طول ۳ دهه گذشته، باکو همکاری استراتژیک نزدیکی با اسرائیل داشته و به ایالات متحده نزدیک تر شده است، و این امر ثاتیر قابل توجهی به چیدمان قدرت در قفقاز جنوبی می گذارد.
روابط آذربایجان و اسرائیل همزمان چندین حوزه حساس را در بر می گیرد:
اول، اطلاعات و امنیت که به گفته تحلیلگران، آذربایجان بستری را برای نیروهای ویژه اسرائیل فراهم کرده تا ایران را زیر نظر داشته باشند.
تهران آشکارا باکو را به داشتن مراکز اطلاعاتی اسرائیل در خاک آذربایجان که بر علیه ایران فعال هستند، متهم میکند.
اگرچه باکو رسماً وجود چنین پایگاه های خارجی را انکار میکند، اما واقعیتِ این همکاری نزدیک با اسرائیلی ها در نزدیکی مرز ایران، میزان اعتماد بین آذربایجان و اسرائیل را نشان میدهد.
دوم، همکاری نظامی – فنی است که به ستون این اتحاد تبدیل شده است.
اسرائیل به آذربایجان سلاحهای مدرن فروخته که نقش مهمی در تغییر موازنه قدرت در قرهباغ داشته است. به گفته کارشناسان، در سال های ۲۰۱۶ تا ۲۰۲۰، نزدیک ۷۰ درصد از سلاحهای کلیدی خریداری شده توسط آذربایجان توسط اسراییل تامین شده است.
پهپادهای اسرائیلی، موشکهای با دقت بالا و سیستمهای دفاع هوایی در زرادخانه باکو ظاهر شده که به طور قابل توجهی قدرت آذربایجان را در درگیری با ارمنستان تقویت کرده است.
در عوض، اسرائیل منابع حیاتی را از آذربایجان دریافت میکند. امروزه، باکو بزرگترین تأمینکننده نفت برای اقتصاد اسرائیل است، حدود ۴۰ درصد از کل نفت مصرفی اسرائیل از طریق خط لوله باکو – تفلیس – جیحان تأمین میشود.
حتی در دورههای بیثباتی در خاورمیانه، عرضه نفت آذربایجان به اسرائیل متوقف نشد. این وابستگی متقابل در حوزه انرژی با همکاری در حوزه حمل و نقل تکمیل میشود.
آذربایجان و ترکیه با دور زدن کشورهای (از نظر آنها) متخاصم ایران و سوریه، کریدور زمینی به دریای کاسپین برای اسرائیل فراهم کردند.
واشنگتن هم از نزدیک مثلث باکو – آنکارا – تلآویو را زیر نظر دارد.
از نظر ژئوپلیتیکی، این ترکیب به عنوان ابزاری برای مهار ایران و تقویت موقعیت غرب در قفقاز جنوبی تلقی میشود.
در سال ۲۰۲۴ برنامههایی برای تشکیل یک قالب همکاری سهجانبه جدید بین آذربایجان، اسرائیل و ایالات متحده اعلام شد که در واقع اتحاد غیر رسمی موجود را نهادینه خواهد کرد.
این ابتکار عمل که مورد حمایت اسرائیل است، نیازمند هماهنگی نزدیکتر و تلاش علیه تهدیدهای مشترک درجه اول از سوی ایران است.
به گفته منابع اسرائیلی، هدف از این فرمت افزایش فشار بر مرزهای شمالی ایران و ایمنسازی منطقه از نفوذ ایران است. حضور فزاینده اسرائیل در قفقاز جنوبی، موازنه قدرت منطقهای را تغییر داده است.
اسرائیل متحد قابل اعتماد در مرز با ایران به دست آورده و آذربایجان هم به فناوریهای پیشرفته و حمایت سیاسی از یک لابی با نفوذ در اسرائیل و واشنگتن دست یافته است.
در نتیجه تل آویو به بازیگری مهم و فرا منطقهای در قفقاز جنوبی تبدیل شده و درهایی را به سوی منطقه آسیای مرکزی می گشاید، منطقهای که منافع آن اکنون با منافع ترکیه، آذربایجان و ایالات متحده در هم تنیده شده است.
عامل ایدئولوژیک نیز مهم است، جایی که پروژه حمایت شده پانترکیسم نوعی جایگزین برای نفوذ ایرانی و عربی – اسلامی در آسیای مرکزی و قفقاز جنوبی است.
ایدئولوژی پانترکیسم که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی دوباره رونق گرفت، نه تنها یک پروژه ژئوپلیتیکی، بلکه پروژهای تمدنی نیز هست.
برای بسیاری از جوامع ترکزبان در آسیای مرکزی، پان ترکیسم جایگزین جذابی برای مفاهیم اسلامی فراملی است که از ایران یا جهان عرب سرچشمه میگیرند.
در دهه ۱۹۹۰ بلافاصله پس از استقلال جمهوری های جدید، آسیای مرکزی عرصه ای از رقابت ایدئولوژیک شد.
از یک سو، ایران ایده وحدت پاناسلامی و مدل خود از جمهوری اسلامی را ترویج میکرد، از سوی دیگر نیروهای پر نفوذ در کشورهای عربی جنبش هایی مانند وهابیت را گسترش میدادند.
با این حال، نخبگان سکولار قزاقستان، ازبکستان، قرقیزستان و دیگر کشورها نسبت به چنین پروژههای مذهبیسیاسی محتاط بودند. دولتها هم از ترس ظهور اسلام سیاسی رادیکال، به عمد ماهیت سکولار خود را حفظ کردند.
در این زمان بود که ترکیه مدل خود را پیشنهاد داد، هویت ترکی سکولار که در اقتصاد جهانی ادغام شده است. آنکارا، با حمایت شرکای غربی، خود را به عنوان نمونهای از یک دولت سکولار مسلمان موفق «مدل ترکیه» معرفی کرد.
در سمت اعراب، نفوذ بر آسیای مرکزی محدودتر بود. کشورهای ثروتمند خلیج فارس مانند عربستان و امارات در پروژههای اقتصادی و بشردوستانه سرمایه گذاری کردهاند، اما نفوذ فرهنگی و ایدئولوژیک آنها همچنان پایین مانده است.
بنابراین، ایدههای پانترکیسم با دستاویز زبان، ریشه و مذهب مشترک در میان مردم آسیای مرکزی بازخورد بهتری دارد.
برای نمونه برنامههای تبادل آموزشی و فرهنگی که ترکیه آن را گسترش میدهد، به جوانان منطقه حس تعلق به یک جامعه بزرگتر ترک را میدهند، بدون اینکه ارتباط آنها را با اسلام قطع کنند یا دین را به مرکز هویت خود تبدیل کنند.
علاوه بر پانترکیسم سیاسی، جنبش دیگری نیز در جهان ترک زبان در حال قدرت گرفتن است که به عنوان جایگزینی برای نفوذ خارجی اسلام مطرح میشود.
احیای آیین باستانی اجدادمان، تنگریسم!
تنگریگرایی (آیین آسمان – تنگری) دین سنتی مردمان استپ پیش از ورود اسلام بود و امروز علاقمندان آن بدون تأثیر مراکز خارجی در تعدادی از کشورها و مناطق ترک به طور قابل توجهی افزایش یافته است.
در قرقیزستان و قزاقستان، موجی از بت پرستی جدید، به ویژه در میان روشنفکران و جوانان ملی گرا، دیده میشود.
تنگریسم به عنوان بخشی از میراث فرهنگی ملی ارایه میشود که میتواند با اسلام همزیستی داشته، اما در عین حال به عنوان نمادی از معنویت اصیل ترکی باشد.
از دهه ۲۰۱۰ در قرقیزستان چهرههای عمومی و سیاستمداران به صراحت خواستار اعطای جایگاه رسمی به تنگریسم در کنار اسلام و مسیحیت شدهاند.
البته در کشورهای آسیای مرکزی، نیروهای مجری قانوننگران این هستند که جنبشها و سازمانهای مختلف ممکن است منافع ژئوپلیتیکی و بازیگران خارجی پشت سر خود داشته باشند.
فرآیندهای مشابه این چنین در مناطق سکولار روسیه با ساکنین ترکزبان در تاتارستان و باشقیرستان در حال وقوع است.
پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، علاقه به ریشههای پیش از مذهب در این مناطق پدیدار شد، بخشی از روشنفکران تاتار و باشقیر در جستجوی هویت به آموزه تنگری روی آوردند.
تنگریگرایی به عنوان عنصری از احیای قومی-فرهنگی گسترش یافته که قادر به تقویت غرور ملی است.
برخی از ایدئولوژیستها خاطرنشان میکنند که اسلام برای تاتارها و باشقیرها یک دین وارداتی عربی – فارسی است، در حالی که فرقه تنگری دین اصلی اجداد ترک است.
نئوپاگانهای رادیکال، اسلام را به عنوان یک عامل بیگانه مرتبط با ریشههای «بیگانه» عربی و یهودی میبینند و خواستار «پالایش» فرهنگ ملی از عناصر خارجی هستند.
در قزاقستان هم بازی با واژهها در میان برخی از میهن پرستان ملی کاربرد دارد. به طور کلی، دانشمندان علوم سیاسی، تنگریانیسم مدرن را با پدیده نئوپاگانیسم روسی مقایسه میکنند که هر دو اشکالی از ناسیونالیسم قومی هستند که از راه زنده کردن باورهای پیش از مسیحیت (یا پیش از اسلام) بیان شده و البته بدون تأثیر خارجی کشورهای غربی نیستند.
این ایدئولوژی نه آن قدر میتواند جایگزین اسلام شود، ولی همان قدر با نفوذ روسیه و چین مخالفت میکند، در حالی که همزمان شکاف درون جوامع را افزایش میدهد.
مترجم: محدثه شجاعی موحد