تحلیلی بر سند دکترین امنیت ملی آمریکا؛ پایان جهان تک‌قطبی و آغاز دنیای چندقطبی

  • 2025-12-14 11:00

سند استراتژی امنیت ملی ایالات متحده در دوره ترامپ، علاوه بر اینکه که یک سند دکترین است، نشانه‌ای واضح از تغییر پارادایم جهانی است. نویسنده این سند را تلاشی برای ورق زدن صفحه سیاست خارجی آمریکا و هماهنگ‌سازی اهداف با منابع در عصر «چندقطبی» می‌داند که ریشه در نگاهی «واقع‌گرایانه» به جهان دارد.

اندیشکده زاویه: هیچ نشانه‌ای از فروکش کردنِ استراتژی امنیت ملی ایالات متحده – نه در خود ایالات متحده و نه در گوشه و کنار جهان – وجود ندارد. و این اصلاً تعجب‌آور نیست. استراتژی منتشر شده صرفاً مهم‌ترین سند دکترین قوی‌ترین قدرت جهان نیست. این سندی جذاب است که به معنای واقعی کلمه، به عنوان بازتابی زنده از یک دوره – یا بهتر بگوییم، بازتابی از تغییر یک دوره که در مقابل چشمان ما در حال وقوع است – به نظر می‌رسد.

اسناد کمی، به خصوص اگر معاهدات بین‌المللی بزرگی نباشند، می‌توانند ادعای اهمیت تاریخی جهانی یا نمادگرایی در مقیاس جهانی و تاریخی داشته باشند. با این حال، استراتژی تازه منتشر شده آمریکا بدون شک می‌تواند. حداقل، این برداشتی است که در حال حاضر از خود به جا می‌گذارد.

در این سند، نه بلوک‌های موضوعی خاص و تأکید بر آن‌ها، بلکه روح کلی آن اهمیت دارد. استراتژی دولت ترامپ دقیقاً به عنوان نمادی – یا حتی بنای یادبود – از یک دوره تاریخی جالب است. بنابراین، آنچه در مورد آن بیشترین توجه را به خود جلب می‌کند، نحوه درک قوه مجریه ایالات متحده از جهان و خود در آن جهان است.

ورق زدن برگی در سیاست خارجی آمریکا

استراتژی جدید امنیت ملی ایالات متحده، از هر نظر، با آنچه که ما در اسناد مشابه، از جمله اسناد آمریکایی، به دیدن آن عادت کرده‌ایم، بسیار متفاوت است. این سند هم از نظر محتوا و هم از نظر سبک، غیرمعمول به نظر می‌رسد. همه چیز در آن واقعاً ترامپی است: سرراست، بدون ادب غیرضروری یا ظرافت‌های پیچیده. به عبارت دیگر، همه چیز به سبک کلاسیک آمریکایی، بدون ابهام، ساده و روشن است.

مانند بسیاری از اظهارات و اقدامات دولت ترامپ، این سند این تصور را ایجاد می‌کند که هنجارهای تثبیت‌شده را زیر پا گذاشته، هر صفحه ممکن را ورق زده و بسیاری از فرآیندها را از صفر آغاز کرده است. این برداشت ۱۰۰ درصد دقیق نیست، اما از بسیاری جهات واقعاً موجه است. واضح است که خود نویسندگان این استراتژی قصد داشتند دقیقاً همین تصور را ایجاد کنند.

نویسندگان از همان ابتدا تأکید می‌کنند: «استراتژی‌های آمریکا از پایان جنگ سرد تاکنون ناقص بوده‌اند – آنها فهرستی از آرزوها یا وضعیت‌های نهایی مطلوب بوده‌اند؛ به وضوح آنچه را که می‌خواهیم تعریف نکرده‌اند، بلکه در عوض کلیشه‌های مبهمی را بیان کرده‌اند؛ و اغلب در مورد آنچه که باید بخواهیم، ​​قضاوت نادرستی داشته‌اند.» علاوه بر این، نسخه جدید استراتژی با جسارت بیان می‌کند که اسناد دکترین ایالات متحده در دهه‌های اخیر به هیچ وجه الزامات استراتژی را برآورده نکرده‌اند. به گفته دولت فعلی، اسلاف متعدد آنها هسته مقدس تحلیل استراتژیک را نادیده گرفته‌اند: آنها به سادگی نتوانسته‌اند اهداف خود را با منابع موجود در واشنگتن هماهنگ کنند.

در نتیجه، «نخبگان سیاست خارجی آمریکا خود را متقاعد کردند که سلطه دائمی آمریکا بر کل جهان به نفع کشور ماست.» به همین دلیل، «آن‌ها توانایی آمریکا را برای تأمین مالی همزمان یک دولت عظیم رفاهی – نظارتی – اداری در کنار یک مجموعه عظیم نظامی، دیپلماتیک، اطلاعاتی و کمک‌های خارجی بیش از حد ارزیابی کردند.» در نهایت، «آن‌ها به متحدان و شرکا اجازه دادند تا هزینه دفاع از خود را بر دوش مردم آمریکا بیندازند و گاهی اوقات ما را درگیر درگیری‌ها و جنجال‌هایی کنند که برای منافع آن‌ها مهم اما برای منافع ما حاشیه‌ای یا بی‌ربط است.»

واضح است که دولت ترامپ با این وضعیت مخالف است و قصد دارد سیاست واشنگتن را در این زمینه به طور اساسی تغییر دهد. در واقع، حتی قبل از انتشار استراتژی جدید امنیت ملی، چنین تغییراتی را دنبال می‌کرد و اکنون این رویکردها را از نظر دکترین تثبیت می‌کند.

در اینجا، باید به مهم‌ترین نکته اشاره کرد. این نقد از سیاست خارجی گذشته ایالات متحده، نه تنها جهان‌بینی و حس آنچه که باید باشد و در حال حاضر بر راهروهای قدرت آمریکا تسلط دارد را منعکس می‌کند، بلکه حتی بیشتر از آن، منعکس کننده شرایط کاملاً جدیدی در جهان است که تحت آن دولت ترامپ ماموریت خود را برای اداره کشور دریافت کرد.

از این نظر، می‌توان استدلال کرد که انتقاد وارده به اسلاف دولت ترامپ در این سند تا حدودی ناعادلانه است. گذشته از همه اینها، اسلاف دولت ترامپ کشتی دولت آمریکا را در اقیانوس سیاست جهانی تحت واقعیت‌های ساختاری کاملاً متفاوتی هدایت کردند. به عبارت ساده، جهان امروز و دهه‌های گذشته دو چیز بسیار متفاوت هستند.

انگیزه سابق آمریکا برای تسلط کامل جهانی و حضور در همه جا – در هر گوشه‌ای از کره زمین و برای حل هر مشکلی – طبیعی بود. نه به این معنا که درست بود، بلکه به این معنا که الگوی تاریخی خاصی را در رفتار قدرت‌های بزرگ منعکس می‌کرد. وقتی چنین قدرت‌هایی به جایگاه هژمونی دست می‌یابند، مهار جاه‌طلبی‌های خود برای گسترش و تسلط فراگیر برایشان بسیار دشوار می‌شود. به خصوص با توجه به اینکه «لحظه تک‌قطبی» آمریکا پس از پایان جنگ سرد، یک هژمونی در مقیاس سیاره‌ای بود. این هژمونی بر یک واقعیت ساختاری عینی در جهان و، صادقانه بگوییم، بر یک ایدئولوژی بسیار ماهرانه فرموله شده و از نظر تئوری جذاب انترناسیونالیسم لیبرال استوار بود. برای مدت طولانی، هیچ کس حتی با صدای بلند به زیر سئوال بردن مشروعیت حفظ هژمونی فراگیر آمریکا فکر نمی‌کرد.

با این حال، امروز «لحظه تک‌قطبی» به پایان رسیده است. این واقعیتی است که در همه جا، از جمله در خود واشنگتن، به رسمیت شناخته شده است. ایالات متحده همچنان قدرت شماره یک است، اما دیگر یک هژمون کامل نیست. بلکه، همان‌طور که اما اشفورد، دانشمند علوم سیاسی، به درستی گفته است، «در میان کشورهای برابر، اول است.» در حال حاضر جهان در آستانه یک واقعیت ساختاری جدید است. جهان از تک‌قطبی بودن فاصله گرفته و به سمت شکل جدیدی از چندقطبی بودن در حرکت است، هرچند هنوز خیلی مشخص نیست.

و این دقیقاً همان چیزی است که استراتژی امنیت ملی ایالات متحده که به تازگی منتشر شده است را بسیار قابل توجه و تاریخی می‌کند. این استراتژی به طور واضح و سرراست واقعیت‌های جدید جهانی را ثبت می‌کند و در عین حال تأکید می‌کند که واشنگتن، در اصل، آن‌ها را می‌پذیرد، اما قصد دارد با جدیت از منافع خود و جایگاه منحصر به فردش در دنیای جدید دفاع کند. مهمترین نکته در اینجا این است که اینها صرفاً دیدگاه‌های شخصی ترامپ و تیمش نیستند که ناگهان تصمیم گرفتند صفحه‌ای را در سیاست خارجی آمریکا ورق بزنند. بلکه، این یک پاسخ منطقی به واقعیت جدید از منظر استراتژیک است، پاسخی که مستلزم هماهنگی هوشیارانه اهداف با منابع موجود است.

رئالیسم، از نظر کتاب

دقیقاً همین جاست که مبنای مفهومی استراتژی جدید خود را نشان می‌دهد. این استراتژی را می‌توان به وضوح به ایده‌هایی در مورد نظم جهانی و سیاست خارجی مؤثر نسبت داد که مدت‌هاست در روابط بین‌الملل به عنوان واقع‌گرایی شناخته می‌شوند.

نویسندگان این سند تأکید می‌کنند که «سیاست خارجی رئیس جمهور ترامپ […] واقع‌بینانه است بدون اینکه «واقع‌گرا» باشد.» به عبارت دیگر، منظور آنها این است که این سیاست منعکس کننده واقعیت‌های جهانی است، اما رسماً خود را با مکتب واقع‌گرایی سیاسی همسو نمی‌کند. نیت پشت این سخنان به راحتی قابل تشخیص است: دولت فعلی نمی‌خواهد با هیچ چارچوب ایدئولوژیک یا دانشگاهی مرتبط باشد.

با این حال، عملاً همه چیز در استراتژی جدید به یک دیدگاه اساساً واقع‌گرایانه از جهان اشاره دارد. حتی پاراگرافی که ارتباط با واقع‌گرایی را انکار می‌کند، تقریباً مانند نت موسیقی، اصول کلیدی این مکتب نظری را تشریح می‌کند: «سیاست خارجی رئیس‌جمهور ترامپ عمل‌گرا است بدون اینکه «عمل‌گرا» باشد، واقع‌گرا است بدون اینکه «واقع‌گرا» باشد، اصولی است بدون اینکه «آرمان‌گرا» باشد، عضلانی است بدون اینکه «جنگ‌طلب» باشد، و خویشتن‌دار است بدون اینکه «صلح‌طلب» باشد. این سیاست مبتنی بر ایدئولوژی سیاسی سنتی نیست. بیش از همه، انگیزه آن چیزی است که برای آمریکا مفید است، یا به طور خلاصه، «اول آمریکا»».

و پیامد واقع‌گرایانه اصلی همه اینها، تأکید بر لزوم تعیین دقیق اولویت‌ها در سیاست خارجی ایالات متحده و تمرکز منابع و تلاش‌ها به طور خاص بر اولویت‌های کلیدی است. این موضوع اصلی کل سند است؛ امپراتوری در حال تمرکز است. این کار را نه صرفاً برای کنار گذاشتن منافع ژئوپلیتیکی و ادعاهای برتری جهانی خود، بلکه برای محافظت از آن‌ها به مؤثرترین شکل در یک جهان چندقطبیِ به طور فزاینده پیچیده انجام می‌دهد.

اولویت‌های منطقه‌ای و شوک اروپایی

این امر به وضوح در اولویت‌های منطقه‌ای مندرج در سند منعکس شده است. حتی در مرحله تدوین استراتژی، هنگامی که برخی از مفاد آن به رسانه‌ها درز کرد، صداهایی متعجب به گوش می‌رسید: چگونه ممکن است چین توجه نسبتاً کمی را دریافت کند در حالی که تمرکز بر نیمکره غربی است؟

اولاً، این طور نیست. چالش چین به وضوح در استراتژی جدید ایالات متحده محوریت دارد. حتی در بخش‌هایی که به صراحت از چین نام برده نشده، اشارات متعددی مستقیماً به پکن اشاره دارد.

دوم، بازگشت به دکترین مونرو و اولویت مطلق نیمکره غربی برای واشنگتن کاملاً منطقی است. اولین قدم در آماده شدن برای یک رویارویی ژئوپلیتیکی بزرگ، لزوم ایمن‌سازی و کنترل کامل «عقب» خود از نفوذ رقبای کلیدی ژئوپلیتیکی است. و برای این منظور، همه ابزارها قابل قبول تلقی می‌شوند. به همین دلیل است که در خاورمیانه، دولت ترامپ از تحمیل یک دستور کار دموکراتیک بر رژیم‌های سنتی که برای آن آماده نیستند، خودداری می‌کند، در حالی که در آمریکای لاتین آشکارا تمایل خود را برای مداخله در امور داخلی هر کشوری نشان می‌دهد.

با همین منطق، رویکرد محتاطانه و عمدی استراتژی جدید در قبال روسیه آشکار می‌شود. آخرین چیزی که ایالات متحده در بحبوحه رقابت فزاینده با چین به آن نیاز دارد، تشدید پویایی درگیری با مسکو و در نتیجه نزدیک‌تر کردن آن به پکن است. همین امر در مورد اروپا نیز صدق می‌کند، جایی که هیچ‌کس در واشنگتن قصد ندارد به‌طور کامل از آن خارج شود. با جمع‌بندی نیات بیان‌شده در استراتژی در مورد اروپا، می‌توان گفت که این نیات به هدف حفظ و حتی تقویت نفوذ و کنترل آمریکا خلاصه می‌شوند، اما به‌طور فزاینده‌ای از طریق دستان و مهم‌تر از همه، بودجه خود اروپا.

منبع: caliber.az

مطالب بیشتر:

قمار 1.6 تریلیون دلاری اروپا بر سر پیروزی پوتین؛ غرب در آستانه فاجعه

دوراهی مالی استراتژیک روبروست: تأمین مالی فوری برای اوکراین یا به خطر انداختن امنیت بلندمدت قاره. طرح‌های پیشنهادی مانند وام بر پایه دارایی‌های مسدود شده روسیه (با مانع‌تراشی‌هایی از سوی…

چرا قفقاز جنوبی در چشم‌انداز تغییر شکل‌یافته پس از اوکراین اهمیت دارد؟

حل و فصل احتمالی مناقشه اوکراین، توجه ژئوپلیتیکی را به سمت قفقاز جنوبی تغییر می‌دهد. ظرفیت محدود روسیه، علاقه روزافزون غرب به کریدورهای منطقه‌ای و نقش تثبیت‌کننده آذربایجان، پویایی‌های استراتژیک…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب پیشنهادی

قمار 1.6 تریلیون دلاری اروپا بر سر پیروزی پوتین؛ غرب در آستانه فاجعه

قمار 1.6 تریلیون دلاری اروپا بر سر پیروزی پوتین؛ غرب در آستانه فاجعه

چرا قفقاز جنوبی در چشم‌انداز تغییر شکل‌یافته پس از اوکراین اهمیت دارد؟

چرا قفقاز جنوبی در چشم‌انداز تغییر شکل‌یافته پس از اوکراین اهمیت دارد؟

ارزیابی روابط قدرت روسیه و ترکیه در سایه جنگ اوکراین و «راه صلح ترامپ»

ارزیابی روابط قدرت روسیه و ترکیه در سایه جنگ اوکراین و «راه صلح ترامپ»

تحلیلی بر سند دکترین امنیت ملی آمریکا؛ پایان جهان تک‌قطبی و آغاز دنیای چندقطبی

تحلیلی بر سند دکترین امنیت ملی آمریکا؛ پایان جهان تک‌قطبی و آغاز دنیای چندقطبی

رمزگشایی از مزایای توافق انرژی ترکیه و پاکستان

رمزگشایی از مزایای توافق انرژی ترکیه و پاکستان

چرخش ژئوپلیتیکی ارمنستان، مسیر ترامپ و چالش با روسیه

چرخش ژئوپلیتیکی ارمنستان، مسیر ترامپ و چالش با روسیه