جنگ روایتها در قفقاز و آسیای مرکزی؛ ترکیه چگونه ذهنها را تسخیر میکند؟
اگر در سده بیستم، قدرت نظامی و برتری ژئوپلیتیک بهتنهایی ضامن امنیت ملی و بسط نفوذ کشورها بود، در سده بیستویکم، نبرد اصلی در لایههای شناختی و ادراکی ملتها جریان دارد. منطقه قفقاز و آسیای مرکزی، بهعنوان حوزه تمدنی و عمق راهبردی تاریخی ایران که چند سالی است تحت عنوان «ایران فرهنگی» یاد میشود، اکنون صحنه یک رقابت نرم اما بسیار تعیینکننده کشور ترکیه است.
دکتر نوید کمالی، پژوهشگر مسائل راهبردی
اندیشکده زاویه: ترکیه با درکی عملگرایانه از تحولات نظام بینالملل، الگویی ترکیبی از «دیپلماسی دینی» و «امپریالیسم رسانهای» را در دستور کار قرار داده و با سرمایهگذاری کلان در حوزه تولید سریالهای تلویزیونی تاریخی و فعالسازی نهادهای دینی، در پی بازتعریف هویت منطقه و خلق یک «زیستجهان ترکی» است تا ضمن عبور از ایران فرهنگی سیطره فرهنگی و هویتی خود را در فضای آسیای میانه تأمین کند.
مسئله راهبردی اینجاست که ترکیه برخلاف رویکردهای سنتی، قدرت نرم را نه بهعنوان ضمیمهای تزئینی، بلکه بهعنوان پیشران قدرت سخت و اقتصادی خود به کار گرفته است. پرسش کلیدی که این نوشتار و نگارنده در پی پاسخ به آن است، بدین شرح صورتبندی میشود که کشور ترکیه چگونه با ابزارهای قدرت نرم، مقاومتهای ادراکی جوامع هدف در قفقاز و آسیای میانه را تضعیف کرده و بستر را برای حضور نظامی، امنیتی و اقتصادی خود هموار میسازد؟
کالبدشکافی الگوی ترکیه
برای درک دقیق رفتارشناسی ترکیه، باید نگاهی به مفهوم قدرت نرم در دکترین سیاست خارجی این کشور داشت. جوزف نای، نظریهپرداز قدرت نرم، سه منبع اصلی فرهنگ، ارزشهای سیاسی و سیاستهای خارجی را ارکان این قدرت میداند. در این راستا ترکیه نیز در دو دهه گذشته، نوسانات زیادی را تجربه کرده است که این امر به وضوح در بررسیای که نگارنده در بین مقالات نخبگان فرهنگی ترکیه انجام داد مشخص است. یکی از مقالات قابل تأمل در این زمینه نوشته «ملیها بنلی آلتونیشیک» پژوهشگر برجسته ترک است که اشاره میکند، ترکیه در اوایل دهه ۲۰۰۰ میلادی تلاش کرد تا با ارائه تصویری از یک «الگوی دموکراتیک و مسلمان»، جذابیتی لیبرال برای خود دست و پا کند. اما در سالهای اخیر و با تغییرات داخلی و حرکت به سمت نوعی اقتدارگرایی، آنکارا دریافته است که «جذابیت سیاسی» بهتنهایی کافی نیست. لذا استراتژی خود را به سمت «برساخت هویت» تغییر داده است!
در الگوی جدید، ترکیه منتظر نمیماند تا جوامع هدف یعنی حوزه قفقاز و آسیای مرکزی جذب آن شوند، بلکه با ابزارهای رسانهای و آموزشی، ذهنیت این جوامع را بهگونهای مهندسی میکند که خود را بخشی از «جهان ترک» بدانند. این تغییر فاز از «جذاب بودن» به «خودی بودن»، خطرناکترین لایه نفوذ برای رقبای منطقهای از جمله جمهوری اسلامی ایران است. ترکیه تلاش دارد تا با استفاده از سازمانهایی نظیر «سازمان دولتهای ترک» یا OTS، همگرایی را از سطح نخبگان سیاسی به سطح تودههای مردم و سفرههای فرهنگی آنان بکشاند.
صنعت «دیزی» ترکیه!
یکی از کارآمدترین ابزارهای نفوذ ترکیه، صنعت سریالسازی یا همان «دیزی» یا «Dizi» است. ترکیه پس از ایالات متحده آمریکا، دومین صادرکننده بزرگ سریالهای تلویزیونی در جهان است. سریالهایی نظیر «حریم سلطان»، «پایتخت: عبدالحمید» و «قیام ارطغرل»، فراتر از یک سرگرمی صرف، مانیفستهای سیاسی حزب عدالت و توسعه هستند. این آثار با بودجههای کلان و کیفیت فنی بالا، روایتی رمانتیک، مقتدر و البته گزینشی از تاریخ عثمانی و ریشههای ترکی ارائه میدهند و مخاطب را علاقمند به ترکیه میسازد.
در منطقه قفقاز و آسیای مرکزی، جایی که بحران هویت پس از فروپاشی شوروی همچنان پابرجاست، این سریالها «خلأ تاریخی» مخاطبان را پر میکنند. وقتی یک شهروند در باکو، تاشکند یا بیشکک، قهرمانان خود را در قاب تلویزیون ترکیه میبیند، ناخودآگاه یک همذاتپنداری عمیق شکل میگیرد. این همذاتپنداری، مقاومت ادراکی در برابر سیاستهای آنکارا را فرو میریزد. در این رابطه توافق اعضای سازمان دولتهای ترک برای تغییر الفبا از سیریلیک به لاتین و تأسیس شبکه تلویزیونی مشترک، گامی بلند برای یکسانسازی زبانی و فرهنگی است. بایستی به این نکته توجه داشت که این سریالها نهتنها سبک زندگی و کالاهای مصرفی ترکیه را تبلیغ میکنند، بلکه رهبران ترکیه را بهعنوان «حامیان و برادران بزرگتر» در برابر تهدیدات خارجی تصویرسازی مینمایند.
دیپلماسی دینی، مکمل نفوذ در لایههای سنتی جوامع
ترکیه در کنار زرقوبرق رسانهای، از ابزار قدرتمند دیگری به نام «دیانت» بهره میبرد. ریاست امور دینی ترکیه با بودجهای کلان، در حال بازسازی مساجد، تأسیس مدارس دینی و تربیت امامان جماعت در قفقاز و بالکان است. برخلاف رویکرد سنتی برخی کشورها که تمرکز خود را بر گروههای خاص مذهبی و مذهبی خاص میگذارند، دیپلماسی دینی ترکیه «دولتمحور» و بروکراتیک است. آنها قرائتی از اسلام را ترویج میکنند که سکولاریسم سیاسی و ملیگرایی ترکی را در خود هضم کرده است.
این رویکرد بهویژه در جمهوری آذربایجان و آسیای مرکزی که حکومتها نسبت به اسلام سیاسی حساسیت دارند، با استقبال مواجه میشود. ترکیه با ارائه مدل «اسلام ترکی»، تلاش میکند تا مدلهای رقیب از جمله مدلهای افراطی سلفی یا مدلهای شیعی متصل به حوزه تمدنی ایران را به حاشیه براند. در واقع، سریالها قشر مدرن و جوان را هدف میگیرند و دیپلماسی دینی، اقشار سنتی و مذهبی را؛ بدین ترتیب، یک محاصره شناختی دو سویه شکل میگیرد.
اقتصاد و امنیت؛ میوهچینی از درخت فرهنگ
حال این سوال مطرح میشود که هدف غایی این سرمایهگذاری فرهنگی چیست؟ پاسخ در تبدیل «قدرت نرم» به «منافع سخت» نهفته است. نفوذ فرهنگی ترکیه، جادهصافکن حضور شرکتهای پیمانکاری، فروش پهپادهای بیرقدار و شکلدهی به کریدورهای انرژی و ترانزیتی نظیر کریدور میانی و پروژه زنگزور در مرز ایران و ارمنستان است! وقتی افکار عمومی یک کشور همسایه، ترکیه را نه بهعنوان یک «بیگانه» بلکه بهعنوان «خویشاوند» بپذیرد، هزینه سیاسی همکاریهای نظامی و امنیتی با آنکارا برای دولتهای آن کشورها به شدت کاهش مییابد.
آمارها نشان میدهد که همبستگی معناداری میان پخش سریالهای ترکی و افزایش صادرات کالاهای مصرفی این کشور وجود دارد. بازارهای قفقاز که زمانی مملو از کالاهای روسی و تا حدی ایرانی بود، اکنون در تسخیر برندهای ترک است. این یعنی ترکیه موفق شده است «ذهنیت» را به «عینیت» و «احساس» را به «سود» تبدیل کند. توافقات اخیر در نشست سازمان دولتهای ترک برای توسعه همکاریهای نظامی و تکنولوژیک تا سال ۲۰۲۶، نشان میدهد که آنکارا قصد دارد این بلوک فرهنگی را به یک بلوک امنیتی – نظامی تبدیل کند که میتواند توازن قوا را در مرزهای شمالی کشورمان برهم زند.
دقت کنیم که آنکارا با خلق یک روایت تاریخی جذاب و هرچند بعضاً تحریفشده و ارائه قرائتی مدرن و همسو با منافع خود از دین، در حال «ملتسازی فرامرزی» است؛ فرآیندی که اگر با هوشمندی و تغییر ریلگذاری در دیپلماسی عمومی کشورمان مواجه نشود، میتواند به حاشیهرانی ژئوکالچرال ایران در منطقه منجر گردد.
غفلت راهبردی و ضرورت بازآرایی دیپلماسی عمومی کشورمان
در سوی دیگر این معادله، ایران با وجود برخورداری از عقبه تمدنی بینظیر، اشتراکات زبانی و مذهبی عمیق و نفوذ تاریخی در قفقاز، در عرصه جنگ نرم با نوعی لغزش راهبردی مواجه است. دیپلماسی فرهنگی ما غالباً بر مناسبتهای تقویمی و رویکردهای سنتی متمرکز بوده و از ظرفیتهای مدرن رسانهای و صنعت تصویر غافل مانده است. درحالیکه ترکیه با درامهای تاریخی خود، قهرمانان خیالی میسازد، مفاخر واقعی ادبی و علمی حوزه تمدنی ایران مانند نظامی گنجوی و مولوی و ابن سینا و … در غیاب روایتگری ما، مصادره میشوند.
وضعیت فعلی دیپلماسی عمومی کشور در منطقه، نامتناسب با وزن ژئوپلیتیک ماست. فقدان یک استراتژی منسجم برای تولید محتوای جذاب رسانهای که بتواند با مخاطب قفقازی (فارغ از جهتگیریهای سیاسی) ارتباط برقرار کند، باعث شده تا نسل جدید در این مناطق، ایران را نه بهعنوان «منشأ تمدنی»، بلکه صرفاً بهعنوان یک همسایه سیاسی بشناسند. این گسست شناختی، بستری را فراهم میکند تا رقبای منطقهای با تحریف تاریخ، نقش ایران را در حافظه جمعی این ملتها کمرنگ یا مخدوش کنند.
به طور کلی تجربه ترکیه در قفقاز و آسیای مرکزی حاوی درسهای راهبردی مهمی برای سیاستگذاران کشورمان است. آنکارا نشان داد که قدرت نرم، نه حاصلجمع سخنرانیهای رسمی، بلکه برآیند «مدیریت تصویر» و «تولید روایت» است. موفقیت ترکیه در این است که توانسته منافع ملی خود را در بستهبندیهای جذاب دینی، قومی و رسانهای عرضه کند و بدینسان، هزینههای نفوذ سیاسی و امنیتی خود را کاهش دهد. این در حالی است که چالشهای اقتصادی داخلی ترکیه و نوسانات سیاسی آن، همچنان پاشنه آشیل این کشور محسوب میشود؛ اما استراتژی منسجم برونمرزی آنها تا حد زیادی بر این ضعفها سرپوش گذاشته است.
برای خروج از وضعیت انفعالی و احیای جایگاه شایسته کشور در محیط پیرامونی، بازطراحی بنیادین در دیپلماسی عمومی و فرهنگی ایران اجتنابناپذیر است. نخستین گام، گذار از «تبلیغ مستقیم» به «نفوذ غیرمستقیم» است. سیاستگذاران فرهنگی و رسانهای باید دریابند که در عصر جنگ شناختی، پیام باید در لایههای زیرین سرگرمی و هنر مستتر باشد. حمایت از تولید محصولات فاخر سینمایی و تلویزیونی مشترک با کشورهای منطقه، با محوریت مفاخر و میراث مشترک تمدنی بدون نگاه انحصارگرایانه، میتواند ورق را برگرداند.
دومین الزام، فعالسازی دیپلماسی دانشگاهی و نخبگانی برای مقابله با جعل تاریخ است. روایت ایران فرهنگی بهعنوان چتری فراگیر که اقوام و مذاهب گوناگون را در طول تاریخ در خود جای داده است، باید جایگزین روایتهای تفرقهافکنانه شود. همچنین، پیوند زدن دیپلماسی فرهنگی با منافع اقتصادی در قالب دیپلماسی اقتصادی ضروری است؛ تا زمانی که کالای ایرانی و تکنولوژی ایرانی در زندگی روزمره مردم قفقاز جایگاهی نداشته باشد، نفوذ فرهنگی نیز ناپایدار خواهد بود.
در پایان، باید هشدار داد که اگر کشورمان در این نبرد روایتها غایب باشد، تاریخ و جغرافیای منطقه توسط دیگران تمامیت خاصی که در راس آنها ترکیه قرار دارد، بازنویسی خواهد شد. زمانی که ذهنیتها تسخیر شوند، مرزهای جغرافیایی نیز آسیبپذیر خواهند شد. بنابراین، سرمایهگذاری در قدرت نرم، نه یک انتخاب فرهنگی، بلکه یک ضرورت حیاتی برای امنیت ملی است. ایران باید با اتکا به داشتههای غنی خود و بهروزرسانی ابزارهای انتقال پیام، بار دیگر به مرجعیت تمدنی در منطقه بازگردد؛ پیش از آنکه سریالهای ترکی، آخرین پیوندهای تاریخی ما با همسایگانمان را قطع کنند.






