چرا ترکیه همیشه مدعی میراث تاریخی ایرانی میشود؟
میراث شکوهمند ایران باستان، از ارکان اصلی تمدن جهانی در عرصههای دانش، طب و فلسفه است. با این حال، ضعف دیپلماسی فرهنگی باعث شده کشورهایی چون ترکیه با رویکرد نئوعثمانی و ترکگرایی افراطی، شخصیتهایی چون ابنسینا و لقمان حکیم را به نام خود مصادره کنند. این مقاله با نگاهی تاریخی و تحلیلی، ریشههای این ادعاها و خلأهای سیاست فرهنگی ایران را بررسی میکند.
حامد حقپناه، کارشناس مسائل منطقه
اندیشکده زاویه: ایران باستان، مهد یکی از غنیترین تمدنهای جهان، میراثی عظیم در عرصه فرهنگ، علم و فلسفه به جا گذاشته است که تأثیر آن بر جهان امروز انکارناپذیر است. این غنا، به ویژه در حوزه پزشکی و حکمت، ریشه در دوران پیش از اسلام دارد و تا دوره اسلامی ادامه یافته است.
تمرکز بر شخصیتهایی مانند ابن سینا و لقمان حکیم که ترکیه امروز بنا به دلایل مختلف بر آنها ادعا دارد (و قطعاً یکی از این دلایل کمکاری نهادهای فرهنگی و سیاستگذار در شناساندن و پاسداشت این شخصیتهاست) نشاندهنده عمق این میراث است. ابن سینا، متولد ۹۸۰ میلادی در بخارا (ازبکستان کنونی، اما بخشی از قلمرو فرهنگی ایران بزرگ)، فیلسوف و پزشک ایرانی الاصل بود که آثارش به زبان عربی و فارسی نوشته شد. کتاب “قانون در طب” او که بیش از ۵۰۰ سال متن اصلی پزشکی در اروپا بود، پایههای پزشکی مدرن را بنا نهاد. این کتاب، بر اساس اصول پزشکی ایرانی باستان مانند تعادل اخلاط (مزاجها)، درمانهای گیاهی و جراحی را توصیف میکند. ابن سینا نه تنها در پزشکی، بلکه در فلسفه نیز پیشرو بود؛ کتاب “شفا” او ترکیبی از فلسفه ارسطویی و نوافلاطونی است که بر متفکرانی مانند توماس آکویناس تأثیر گذاشت.
لقمان حکیم، شخصیت افسانهای ذکرشده در قرآن، نماد حکمت شرقی است. ریشههای او به دوران باستانی غرب آسیا بازمیگردد و در متون پارسی مانند شاهنامه فردوسی به عنوان حکیمی دانا توصیف شده است. در آوستا، کتاب مقدس زرتشتیان، اصول پزشکی اولیه مانند بهداشت، گیاهدرمانی و جراحی ذکر شده که نشاندهنده سابقه پزشکی ایران از هزاره سوم پیش از میلاد است.
تمدن هخامنشی و ساسانی، با دانشگاههایی مانند جندیشاپور، مرکزی برای تبادل دانش یونانی، هندی و ایرانی بود. پزشکان ایرانی مانند برزویه، مترجم “پنچاتنترا”، دانش پزشکی را به جهان اسلام منتقل کردند. این میراث، که ترکیه امروز آن را “ترکی” میخواند، در واقع بخشی از فرهنگ ایرانی است؛ ابن سینا خود را ایرانی میدانست و آثارش مملو از ارجاعات به فرهنگ ایران است. کتاب “تاریخ پزشکی ایران و خلافت شرقی” نوشته “سیرل الگود” این غنا را به تفصیل شرح میدهد و تأکید میکند که پزشکی ایرانی پایهگذار علم پزشکی اسلامی بود. همچنین، “مطالعات در تاریخ پزشکی ایران” نوشته ویلم فلور به بررسی بیماریهایی مانند طاعون و وبا در ایران میپردازد و نشان میدهد چگونه دانش ایرانی به غرب منتقل شد.
اما ترکیه، تحت رهبری اردوغان، با ادعای وارث بودن ابن سینا و لقمان، تلاش میکند این میراث را مصادره کند. این ادعاها ریشه در ایدئولوژی نئوعثمانیسم دارد که امپراتوری عثمانی را الگویی برای نفوذ منطقهای میداند. ابن سینا، که در قلمرو سامانیان (ایرانی) زندگی میکرد، هیچ ارتباط جغرافیایی و قومی که در ترکیه امروزی ساکن هستند نداشت؛ مقالات پژوهشی معتبری در دنیا نوشته شده است که تأکید دارند که او ایرانی بود، هرچند برخی ترکها او را “ترک” میخوانند، اگرچه ترک و غیرایرانی خواندن ابن سینا و بحثهای گستردهای که در این زمینه وجود دارد نشان میدهد چنین ادعاهایی سیاسی هستند تا تاریخی.
همانطور که اشاره شد ضعف دیپلماسی فرهنگی در ایران، یکی از علل اصلی در زمینه سرقت آثار و شخصیت تاریخی ایرانی توسط دیگران است. ایران، علیرغم میراث غنی، در دیپلماسی فرهنگی دچار کاستیهای جدی است:
نخست، عدم استراتژی منسجم است. سیاست فرهنگی جمهوری اسلامی ایران که اغلب دینی و مذهبی است و بر تبلیغ انقلاب اسلامی تمرکز دارد در سالهای پس از انقلاب در زمینه معرفی میراث باستانی و ملی کوتاهی کرده است. این رویکرد، منجر به عدم پذیرش “ایران بزرگ فرهنگی” به شکل عمیق در منطقه شده و رقبا مانند ترکیه و عربستان را تقویت کرده است.
دوم، غفلت از بخش خصوصی است. مراکز فرهنگی جمهوری اسلامی ایران مانند سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی، دولتی و فاقد انعطافپذیری هستند. گزارش بروکینگز (۲۰۱۸) در “ضعفهای سیاست خارجی ایران”، اشاره میکند که اقتصاد نامطلوب و تحریمها، بودجه فرهنگی را محدود کرده و ایران را از ابزارهای نرم مانند فیلم، موسیقی و گردشگری محروم کرده است.
سوم، تمرکز بر مسائل سیاسی است. جمهوری اسلامی ایران سالهاست به خاطر حقانیت و ایستادگی بر استقلال و عزت ملی خود و در دفاع از مظلومان و جبهه مقاومت، درگیر تنشهای منطقهای شده است، که طبیعی است درگیری در چنین سطح و اندازه و عمقی دیپلماسی فرهنگی را به حاشیه براند و ایران را در برابر “قدرت نرم” رقبا آسیبپذیر کند تا بهویژه در خصوص میراث تاریخی، تمدنی و فرهنگی نتواند آنطور کع شایسته است روایت خود را در رسانههای جهانی ترویج دهد. نتیجه این ضعفها، انزوای فرهنگی است؛ برای مثال، یونسکو میراث ایرانی مانند نوروز را به رسمیت میشناسد، اما ایران نتوانسته از آن برای نفوذ استفاده کند.
با این تفاسیر، تمدن ایران باستان نه تنها پایهگذار تفکر علمی و فلسفی بشر بوده، بلکه از جندیشاپور تا ابنسینا، مسیری را ترسیم کرده که غرب علم مدرن را بر آن بنا نهاده است.
با این وجود، ضعف راهبرد فرهنگی و رسانهای ایران، باعث شده دیگران در مصادره میراث تاریخیاش پیشقدم شوند. بازگشت به روایت ایرانیِ تاریخ، سرمایهگذاری بر دیپلماسی فرهنگی، و بازشناسی چهرههایی چون ابن سینا و لقمان به عنوان میراث مشترک فرهنگی، گامی ضروری برای احیای جایگاه فرهنگی و تمدنی ایران در جهان امروز است.






