نمایش مهلک دیپلماسی ترامپ در قبال روسیه و اوکراین

دونالد ترامپ ادعا میکند صلح اوکراین تنها از کاخ سفید سرچشمه خواهد گرفت، اما نوسان در مواضع و عدم ارائه برنامهای مشخص، دیپلماسی او را به نمایشی پوچ تبدیل کرده که تنها به نفع کرملین تمام میشود و قدرت آمریکا را تضعیف میکند. تحلیلگران هشدار میدهند رویکرد بیثبات و فاقد برنامه ترامپ در قبال جنگ اوکراین، با ایجاد تفرقه در میان متحدان و تقویت موضع روسیه، در نهایت به بهای از دست رفتن نفوذ و قدرت ایالات متحده تمام خواهد شد.
اندیشکده زاویه – تحلیل اختصاصی: دونالد ترامپ با ادعای توانایی تحقق صلح در اوکراین «ظرف ۲۴ ساعت»، خود را به عنوان تنها معمار این صلح معرفی کرده و کاخ سفید را صحنه اصلی دیپلماسی برای خاتمه دادن به این درگیری جلوه میدهد. این ادعا در حالی مطرح میشود که رهبرانی از روسیه، اوکراین و اروپا به واشنگتن سفر میکنند. اما در عمل، دولت ترامپ فاقد هرگونه برنامه منسجم و مشخصی برای پایان دادن به جنگ است. مواضع او به طور مداوم در نوسان است؛ یک روز آتشبس و روز دیگر یک توافق جامع را پیشنهاد میدهد، در حالی که همزمان تهدید به قطع کمکها میکند. این بیثباتی و ناپیگیری، دیپلماسی او را به نمایشی پوچ و بیمحتوا تبدیل کرده که بیش از آنکه به صلح بینجامد، به تقویت موضع دشمن یعنی کرملین کمک میکند.
علیرغم اصرار ترامپ بر صلحجویی، هیچ یک از طرفین حاضر نیستند توهم او را برهم بزنند. مسکو نمیخواهد رئیسجمهوری را که با او همدل است عصبانی کند، کیف نمیخواهد حمایت حیاتی واشنگتن را از دست بدهد، و اروپا نیز در میانه یک جنگ نامشخص نمیخواهد تضمینهای امنیتی آمریکا را به خطر بیندازد. بنابراین، همگی مجبور به تحمل این نمایش و حتی تملق گویی هستند. این وضعیت به طور خطرناکی یادآور افسانه «امپراتور بیلباس» هانس کریستیان آندرسن است، جایی که هیچ کس جرات ندارد حقیقت را به امپراتوری که لباسی بر تن ندارد، بگوید.
پیامدهای این دیپلماسی آشفته بسیار جدی و فراتر از یک نمایش خندهدار است. این رویکرد نه تنها مانع جنگ روسیه نمیشود، بلکه توان اوکراین برای ادامه جنگ و مقاومت را تضعیف میکند. تنها راه مهار پوتین، تقویت قابلیت نظامی اوکراین است، اما گفتگوهای بیحاصل و بیثمر در مورد مبادله زمین یا تضمینهای امنیتی مبهم، زمان و انرژی را از اولویتهای فوری مانند تأمین پهپاد و دفاع هوایی برای اوکراین میدزدد. در سطح کلانتر، این روند اعتماد متحدان به آمریکا را از بین میبرد. قدرت آمریکا همواره بر پایه رهبری منسجم و باورپذیر استوار بوده و دیپلماسی غیرقابل پیشبینی ترامپ این سرمایه عظیم را به باد میدهد. بدون اعتماد، اتحادها سست شده و توان واشنگتن برای اقناع و همکاری به شدت کاهش مییابد و در نهایت تنها ابزار باقیمانده، استفاده از زور خواهد بود که گزینهای پرهزینه و کمبازده است.
کرملین هوشمندانه از این آشفتگی بهرهبرداری میکند. نوسان در مواضع آمریکا به روسیه این فرصت را میدهد که نقش یک طرف مذاکرهکننده مشتاق صلح را بازی کند، در حالی که به حملات خود ادامه میدهد. ترامپ با سرزنش اوکراین و ستایش از پوتین، به مسکو کمک میکند تا یک جنگ تهاجمی وحشیانه را یک اقدام محتاطانه و تدافعی جلوه دهد. همچنین، پیشنهادهای ترامپ برای کاهش حضور نظامی آمریکا در اروپا، که یکی از اهداف کلیدی مسکو است، هدیهای استراتژیک برای پوتین محسوب میشود.
در سوی دیگر، متحدان اروپایی آمریکا، اگرچه به پوچی وعدههای ترامپ واقف هستند، اما به دلیل وابستگی امنیتی مجبور به سکوت و تحمل شدهاند. با این حال، این دیپلماسی بیثمر به شکلگیری یک «اروپای پساآمریکایی» شتاب میبخشد. آلمان، به عنوان محور اصلی این تحول، در حال دگرگونی بنیادین سیاست دفاعی و انرژی خود است. محرک این تغییرات، تنها تهدید روسیه نیست، بلکه بیثباتی ناشی از سیاستهای ترامپ است که ممکن است در نهایت به جدایی کامل اروپا از واشنگتن بینجامد.
در نهایت، هزینه نهایی این نمایش دیپلماتیک را «قدرت آمریکا» خواهد پرداخت. واشنگتن سابقهای درخشان در ایجاد صلح و امنیت در اروپا پس از دو جنگ جهانی و پایان دادن مسالمتآمیز به جنگ سرد دارد. اروپای صلحآمیز، دستاورد و تاجگیری سیاست خارجی آمریکا بوده است. حتی اگر ترامپ بتواند به یک آتشبس موقت دست یابد و آن را به عنوان یک پیروزی بزرگ قلمداد کند، این موفقیت موقتی به بهای از دست رفتن اعتبار، نفوذ و رهبری آمریکا تمام خواهد شد. سبک دیپلماسی ترامپ شاید در برخی بحرانهای محدود کارایی داشته باشد، اما در تقاطع قدرتهای بزرگ، بیثباتی، خودشیفتگی و عطش برای ستایش، نقاط ضعف مرگباری هستند که دشمنان را تقویت و دوستان را دچار تردید میکنند. ترامپ، همانند امپراتور افسانه، آنقدر در خودفرورفته که نمیبیند برهنگی سیاستهایش برای همه جهان آشکار شده است.