راهبردهای عبور از تنگنای استراتژیک دالان زنگزور

در این یادداشت نگارنده در پی پاسخ به این پرسش محوری است که کشورمان در برابر طرح پیچیده دالان زنگزور که با حمایت و تحریک قدرتهای فرامنطقهای دنبال میشود، چه راهبرد جامع، هوشمندانه و چندوجهی را باید برای خنثیسازی تهدیدها و تبدیل چالشها به فرصتهای راهبردی اتخاذ نماید؟!
دکتر نوید کمالی کارشناس مسائل راهبردی
اندیشکده زاویه: تحولات سالهای اخیر در منطقه قفقاز جنوبی، بهویژه پس از جنگ دوم قرهباغ در سال ۲۰۲۰ و عملیات نظامی سپتامبر ۲۰۲۳، صفحهای جدید در تاریخ ژئوپلیتیک این منطقه گشوده است. این دگرگونیها که با افول محسوس نقش سنتی روسیه بهعنوان ضامن امنیتی و ظهور بازیگران جدید و جاهطلب همراه بوده، معماری امنیتی و اقتصادی منطقه را در آستانه بازتعریفی بنیادین قرار داده است. در کانون این بازآرایی، پروژه موسوم به «دالان زنگزور» قرار دارد؛ طرحی که در نگاه اول، یک مسیر ترانزیتی برای اتصال جمهوری آذربایجان به نخجوان از طریق خاک ارمنستان به نظر میرسد، اما در ابعاد راهبردی، کارکردی فراتر از یک پروژه زیرساختی دارد! این دالان، در واقع، به یک محور رقابت ژئوپلیتیک تبدیل شده که اهداف بازیگران منطقهای و فرامنطقهای را در جهت تغییر موازنه قوا و بازترسیم کریدورهای انرژی و تجارت اوراسیا نمایندگی میکند.
اهمیت این مسئله برای کشورمان صرفاً به یک رقابت ترانزیتی محدود نمیشود؛ بلکه با امنیت ملی، تمامیت ژئوپلیتیک و منافع بلندمدت اقتصادی ما پیوندی عمیق خورده است. پافشاری برخی طرفها بر ایجاد یک کریدور با ویژگیهای فراسرزمینی که حاکمیت ارمنستان را نقض کرده و مرزهای شمالی کشورمان را دستخوش تغییر کند، تهدیدی جدی برای خفه کردن ژئوپلیتیک ایران در شمال غرب و قطع ارتباط تاریخی و راهبردی ما با قفقاز و دروازه اروپا از مسیر ارمنستان محسوب میشود. از این رو، در این یادداشت نگارنده در پی پاسخ به این پرسش محوری است که کشورمان در برابر طرح پیچیده دالان زنگزور که با حمایت و تحریک قدرتهای فرامنطقهای دنبال میشود، چه راهبرد جامع، هوشمندانه و چندوجهی را باید برای خنثیسازی تهدیدها و تبدیل چالشها به فرصتهای راهبردی اتخاذ نماید؟!
برای پاسخ به این سوال بایستی به این نکته توجه داشت که تحلیل ساختاری پروژه دالان زنگزور نشان میدهد که این طرح، محصول تلاقی سه روند کلان است:
نخست، تلاش جمهوری آذربایجان و ترکیه برای تحکیم دستاوردهای نظامی خود در قرهباغ و ترجمه آن به یک پیروزی ژئوپلیتیک دائمی از طریق ایجاد یکپارچگی سرزمینی و تشکیل یک کریدور ترکمحور؛
دوم، نیاز فزاینده غرب، بهویژه پس از بحران اوکراین، برای یافتن مسیرهای جایگزین انرژی و تجارت که روسیه و کشورمان را دور بزند (مشهور به کریدور میانی)؛
سوم، تلاش بازیگران فرامنطقهای نظیر ایالات متحده و رژیم صهیونیستی برای مهار نفوذ راهبردی کشورمان و ایجاد یک کانون تنش پایدار در مرزهای شمالی ما.
در این چارچوب، دالان زنگزور دیگر یک پروژه اقتصادی صرف نیست، بلکه ابزاری برای مهندسی ژئوپلیتیک منطقه به نفع یک محور خاص است. گفتمان غالب در باکو و آنکارا، این دالان را حقی تاریخی و غرامت جنگی معرفی میکند، در حالی که برای واشنگتن، آنگونه که در تحلیلهای اندیشکدههای غربی نیز بازتاب یافته، این طرح ابزاری برای کاهش وابستگی انرژی اروپا به روسیه و تضعیف موقعیت ترانزیتی ایران است. طرحهای مناقشهبرانگیزی که اخیراً در رسانههای غربی مطرح شده، مانند پیشنهاد «اجاره صدساله» این مسیر ۴۳ کیلومتری به یک شرکت آمریکایی، عمق دخالت و برنامهریزی قدرتهای فرامنطقهای برای مدیریت این گلوگاه راهبردی را آشکار میسازد!
در این صحنه پیچیده، بازیگران با اهداف متفاوتی ایفای نقش میکنند. جمهوری آذربایجان، با تکیه بر درآمدهای نفتی و حمایت نظامی – سیاسی ترکیه و رژیم صهیونیستی، به دنبال آن است که این دالان را با کمترین اعمال حاکمیت از سوی ایروان راهاندازی کند. ترکیه این پروژه را گامی حیاتی در جهت تحقق چشمانداز راهبردی خود برای اتصال مستقیم به جهان ترک و تبدیل شدن به یک هاب مرکزی انرژی و لجستیک در اوراسیا میبیند. ایالات متحده نیز با مشاهده افول نفوذ روسیه، فرصتی تاریخی برای بازآرایی امنیتی قفقاز بر مدار منافع غرب یافته است. حمایت واشنگتن از این طرح، در راستای سیاست دوگانه مهار ایران و روسیه و همچنین ایجاد یک محور غربی در منطقه قابل تحلیل است. در مقابل، کشورمان و تا حدی روسیه، این طرح را، در شکل فراسرزمینی آن، تهدیدی مستقیم برای منافع خود میدانند. برای ما، این پروژه به معنای از دست دادن یکی از حیاتیترین مسیرهای دسترسی به شمال، محاصره ژئوپلیتیک و تقویت حضور رقبای متخاصم در حیاط خلوت امنیتیمان است.
با این حال، یکی از متغیرهای کلیدی که میتواند این معادله را برهم زند، موضع جمهوری ارمنستان است. ایروان، با وجود چرخش تدریجی به سمت غرب و ناامیدی از تضمینهای امنیتی روسیه، بر اصل حاکمیت ملی خود بر تمامی مسیرهای عبوری از خاکش پافشاری میکند. این مقاومت، که ریشه در امنیت ملی و حافظه تاریخی ارمنستان دارد، مهمترین مانع در برابر تحقق نسخه حداکثری دالان زنگزور است و یک نقطه اتکای دیپلماتیک مهم برای سیاست خارجی کشورمان فراهم میآورد. پیامدهای اجرای این طرح برای کشورمان چندلایه خواهد بود. در بعد ژئواکونومیک، با فعالشدن کریدور میانی از طریق مسیری که ایران را دور میزند، جایگاه ترانزیتی ما در مسیر شرق به غرب تضعیف میشود.
برآوردهای اقتصادی که از پتانسیل تجاری سالانه ۵۰ تا ۱۰۰ میلیارد دلاری و ظرفیت اولیه حمل ۱۵ میلیون تن کالا در این مسیر سخن میگویند، اگرچه ممکن است با اهداف تبلیغاتی آمیخته باشند، اما نشاندهنده عزم جدی برای سرمایهگذاری روی این کریدور جایگزین است. در بعد ژئوپلیتیک، که بهمراتب مهمتر است، ایجاد یک خط ترانزیتی خارج از کنترل ایران و ارمنستان، مرز مشترک و تاریخی ما با ارمنستان را عملاً بیاثر کرده و کشورمان را از شمال با یک نوار تحت نفوذ ترکیه و متحدان فرامنطقهای آن محصور میکند!
در چنین شرایطی، راهبرد کشورمان نمیتواند صرفاً واکنشی و مبتنی بر مخالفت باشد. یک رویکرد هوشمندانه باید بر ترکیبی از «بازدارندگی قاطع» و «ارائه بدیلهای جذاب» استوار گردد. کشورمان بارها بهصراحت اعلام کرده است که تغییر مرزهای بینالمللی در منطقه را خط قرمز خود میداند و این موضع باید با جدیت در تمامی سطوح دیپلماتیک و میدانی پیگیری شود. اما وجه مکمل و شاید مهمتر این راهبرد، حرکت فعالانه برای تعریف و اجرای کریدورهای جایگزین است.
ابتکار «کریدور ارس» یا توسعه «کریدور شمال – جنوب» که از خاک ایران میگذرد، پاسخی هوشمندانه به این چالش است. این مسیرها نهتنها کوتاهتر و امنتر هستند، بلکه برخلاف دالان زنگزور که بر بستر مناقشه و اختلاف بنا شده، بر پایه همکاری و منافع مشترک کشورهای منطقه شکل میگیرند. سرمایهگذاری فوری و مشترک با ارمنستان، هند و حتی روسیه برای تکمیل زیرساختهای ریلی و جادهای این مسیرهای جایگزین، میتواند در عمل جذابیت اقتصادی دالان زنگزور را کاهش داده و آن را از اولویت خارج کند. این رویکرد، ضمن حفظ اصول راهبردی، کشورمان را از یک بازیگر تدافعی به یک کنشگر فعال و شکلدهنده به معادلات منطقه تبدیل میکند.
توصیههای کلیدی
با عنایت به آنچه تاکنون مطرح شد، باید گفت که مقابله مؤثر با تهدیدات ناشی از پروژه دالان زنگزور، نیازمند یک راهبرد جامع و چندوجهی است که از انفعال و یا تقابل صرف فراتر رود. این پروژه، بیش از آنکه یک طرح اقتصادی باشد، ابزاری در یک رقابت ژئوپلیتیک بزرگتر برای بازتعریف نقشه قدرت در قفقاز جنوبی و مهار نقش محوری کشورمان است. از این رو، خنثیسازی آن نیز مستلزم کنشگری هوشمندانه در ابعاد دیپلماتیک، اقتصادی و امنیتی است. راهبرد بهینه برای کشورمان نمیتواند به نفی مطلق هرگونه مسیر ارتباطی جدید محدود شود، بلکه باید بر «مدیریت ماهیت» این مسیرها و ارائه «بدیلهای برتر» متمرکز گردد.
برای نیل به این هدف، ارائه توصیههای راهبردی زیر ضروری است:
۱. تقویت محور دیپلماتیک مبتنی بر حاکمیت: جمهوری اسلامی ایران باید ضمن تأکید قاطع بر خط قرمز خود مبنی بر عدم تغییر مرزهای بینالمللی، به حمایت همهجانبه از موضع ارمنستان در زمینه حفظ حاکمیت کامل بر خاک خود ادامه دهد. همزمان، باید کانالهای گفتگو با باکو و آنکارا را برای مدیریت تنش و تبیین پیامدهای بیثباتکننده هرگونه اقدام یکجانبه باز نگه داشت.
۲. شتاببخشی راهبردی به کریدورهای جایگزین: مهمترین اقدام برای خنثیسازی دالان زنگزور، تبدیل «کریدور ارس» و «کریدور شمال – جنوب» از یک ایده روی کاغذ به یک واقعیت میدانی است. تخصیص منابع فوری، تشکیل کنسرسیومهای سرمایهگذاری مشترک با کشورهای همسو (مانند هند، روسیه و ارمنستان) و تکمیل سریع زیرساختهای ریلی و جادهای، این مسیرها را به گزینهای جذابتر و قابلاتکاتر از رقیب خود بدل خواهد کرد.
۳. عمیقسازی وابستگی متقابل اقتصادی با ارمنستان: تبدیل مناطق مرزی مشترک با ارمنستان به قطبهای فعال تجاری و صنعتی، افزایش حجم مبادلات و تعریف پروژههای اقتصادی مشترک، پیوندهای راهبردی دو کشور را چنان مستحکم میسازد که در برابر فشارهای خارجی تابآوری بیشتری خواهند داشت.
۴. کنشگری در دیپلماسی عمومی و رسانهای: لازم است روایت کشورمان از تحولات قفقاز، که مبتنی بر همکاری منطقهای فراگیر، احترام به تمامیت ارضی و ثبات پایدار است، بهطور هوشمندانه در سطح بینالمللی ترویج شود. این روایت باید مزایای کریدورهای جامعنگر مانند کریدور شمال-جنوب را در برابر طرحهای انحصارطلبانه و تنشزا برجسته سازد.
در پایان بایستی بر این واقعیت تاکید داشت که آینده ژئوپلیتیک قفقاز با ما یا بدون ما در حال نوشته شدن است لذا بایستی غفلت یا ساده انگاری را کنار گذاشت و تدابیری هوشمندانه برای عبور از این چالش اتخاذ کرد، به این نکته نیز باید توجه داشت که کشورمان با اتکا به عمق راهبردی، جایگاه تاریخی و اتخاذ یک سیاست خارجی فعال، مبتکر و آیندهنگر، نه تنها قادر خواهد بود از تنگنای راهبردی طراحیشده توسط رقبا و دشمنان منطقهای و فرامنطقهایاش عبور کند، بلکه میتواند نقش خود را بهعنوان لنگر ثبات و محور اتصال در این منطقه حیاتی تثبیت نماید و این مهم با تکیه بر نخبگان و متخصصان متعهد به وطن ممکن و در دسترس است.