صلح در حرف، جنگ در عمل؛ رویکرد دوگانه غرب در اوکراین

درحالی که دونالد ترامپ با تعیین ضربالاجل ۵۰ روزه مدعی فراهم شدن زمینه پایان جنگ اوکراین از سوی روسیه شده اما تحرکات میدانی حکایت از واقعیتی دیگر دارند. ارسال پرشتاب تسلیحات پیشرفته غربی به کییف، نه تنها سیگنالی از آمادگی برای صلح مخابره نمیکند بلکه صحنه نبرد را بیش از پیش ملتهب کرده است. این همزمانی «تهدیدهای سیاسی» و «تزریق تسلیحات»، علاوه بر اینکه افق صلح را تیره و مبهم کرده، بلکه فضای تنفس دیپلماسی را نیز به کمترین حد ممکن رسانده است.
فرشید پرهام کارشناس مسائل قفقاز
اندیشکده زاویه: جنگ اوکراین در چهارمین سال خود به مرحلهای پیچیده و بحرانی رسیده است که نه تنها نشانهای از فروکشکردن تنشها در آن دیده نمیشود بلکه شدت درگیریها با افزایش حمایتهای نظامی غرب و تشدید رقابتهای ژئوپلیتیکی به سطحی تازه از تقابل رسیده است.
در این بستر بحرانی، اظهارات اخیر دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا و تعیین ضربالاجل ۵۰ روزه برای روسیه، توجه تحلیلگران را به خود جلب کرده است؛ اقدامی که در ظاهر نمادین به نظر میرسد اما در عمل میتواند بر مسیر تحولات آینده تأثیر بگذارد.
ترامپ با تعیین یک بازه زمانی مشخص سعی دارد نشان دهد که آمریکا آماده مداخله برای پایان دادن به جنگ است اما نه با اعزام نیرو یا ورود به میدان، بلکه با استفاده از فشار سیاسی؛ راهبردی که با شعار مشهور ترامپ یعنی «اول آمریکا» نیز همخوانی دارد. او از یکسو با تعیین ضربالاجل محدود میکوشد خود را حامی کاهش تنشها جلوه دهد و از سوی دیگر، با پرهیز آگاهانه از هرگونه تعهد نظامی مستقیم، در واقع به دنبال کنترل تبعات داخلی و اجتناب از درگیر شدن در جنگی پرهزینه است.
از منظر راهبردی، این اقدام را باید در قالب تلاشی هدفمند برای بازتعریف جایگاه ایالات متحده در مدیریت بحران اوکراین و نظم بینالملل ارزیابی کرد. ترامپ، با این رویکرد تهاجمی درصدد ارسال این پیام است که آمریکا همچنان بازیگر محوری و تعیین کننده در معادلات امنیتی جهانی است، اما این ضربالاجل از دید کرملین نه تنها تلاشی برای صلح تلقی نمیشود بلکه بیشتر به مثابه اقدامی تحریکآمیز در جهت تشدید فشارهای روانی و سیاسی بر مسکو ارزیابی میشود.
تجربه تاریخی واکنش روسیه به طرحهای مشابهی که پیشتر از سوی اروپا مطرح شده بود نشان میدهد که کرملین اصولاً با دیده تردید و بیاعتمادی به چنین اولتیماتومهایی مینگرد. بنابراین، ضربالاجل اخیر ترامپ نیز به احتمال زیاد نه به عنوان گامی به سوی گفتگو بلکه در قالب الگویی آشنا و تکراری تفسیر خواهد شد و این مسئله بیش از آن که نشاندهنده تمایل واقعی به حلوفصل دیپلماتیک باشد تلاشی برای مشروعیتبخشی به سیاستهای سختگیرانه و یکجانبهگرایانه غرب است. در این میان، آنچه از دل چنین مواضعی بیرون میآید نه ابتکار دیپلماتیک، بلکه ژستی رسانهای برای مصرف داخلی و نمایش اقتدار ظاهری در برابر مسکو است. اقدامی که بیش از آن که مسیر دیپلماسی را هموار کند آن را به بنبست نزدیکتر میسازد.
ضربالاجل ترامپ در بستری به غایت متناقض صورت میگیرد، از یکسو، شعار پایان دادن به جنگ سر داده میشود و از طرف دیگر ارسال موشکهای پیشرفتهای چون پاتریوت توسط آمریکا و برخی متحدان اروپایی، حکایت از عبوری آشکار از مرز کمکهای صرفاً دفاعی دارد. این تحولات نشان دهنده ورود غرب به مرحلهای از مداخله غیرمستقیم ولی عمیقاً راهبردی است که با منطق صلحطلبی رسمی در تضاد آشکار قرار دارد.
اهمیت این تحول زمانی بیشتر میشود که بدانیم موشکهای پاتریوت فراتر از نقش دفاعی خود، قابلیت حمله به اهداف استراتژیک در عمق خاک روسیه را نیز دارند. مقامات اوکراینی نیز با صراحت اعلام کردهاند که از این تجهیزات برای هدف قراردادن تأسیسات نظامی داخل روسیه استفاده خواهند کرد؛ آن هم تأسیساتی که به طور مستقیم در حملات به خاک اوکراین مشارکت دارند. چنین مواضعی عملاً خطر گسترش جغرافیای جنگ را بالا برده و احتمال ورود روسیه به تقابل مستقیم با کشورهای غربی را افزایش میدهد.
برای کرملین، استفاده از تسلیحات غربی برای حمله به داخل خاک روسیه، عبور از «خط قرمز استراتژیک» تلقی میشود. مقامات روس بارها اعلام کردهاند که چنین اقدامی جنگ نیابتی جاری را به سطح یک تقابل مستقیم با ناتو ارتقاء خواهد داد و پاسخ آن نیز شدید، نامتقارن و فراتر از جغرافیای اوکراین خواهد بود. در این سناریو، زیرساختهای لجستیکی و نظامی کشورهای عضو ناتو نیز میتوانند به اهداف مشروع روسیه بدل شوند، روایتی که خطر وقوع یک درگیری فراگیرتر در سطح منطقهای و حتی جهانی را تقویت میکند.
ارسال موشکهای پاتریوت نه تنها معادلات نظامی را به طور بنیادین تغییر میدهد بلکه بار روانی جنگ را نیز به شکلی چشمگیر دگرگون میکند. این تسلیحات پیامی واضح به کرملین ارسال میکند که غرب نه تنها قصد عقبنشینی ندارد بلکه آمادگی دارد برای حمایت از اوکراین دست به گامهای استراتژیک و جدیتری بزند. با این حال، همین اقدام میتواند خشم روسیه را برانگیزد که در قالب حملات موشکی اخیر به انبارهای تسلیحاتی در اوکراین به وضوح قابل مشاهده است و نشان میدهد که مسکو در پی پاسخ مستقیم و هدفمند به این تحولات است.
همچنین، استقرار موشکهای پاتریوت در نزدیکی مرزها یا حتی در خاک روسیه خطر بروز خطاهای محاسباتی و سوءتفاهمهای فاجعهبار را به طرز چشمگیری افزایش میدهد. در چنین فضایی، حتی یک اشتباه کوچک میتواند به درگیری مستقیم بین قدرتهای بزرگ منجر شود. افزون بر آن، این شرایط تلاشها برای یافتن راهحلهای سیاسی را هم دشوارتر میکند. روسیه در فضایی که غرب به اوکراین سلاحهای پیشرفته میدهد تمایلی به مذاکره نشان نمیدهد چون آن را نشانه ضعف و عقبنشینی راهبردی میداند.
در نتیجه، ارسال موشکهای پاتریوت نه تنها کمکی به پایان جنگ نمیکند بلکه احتمال ادامه درگیری را افزایش میدهد. با طولانیتر شدن جنگ و پیچیدهتر شدن میدان نبرد شانس رسیدن به یک توافق سیاسی یا آتشبس کاهش مییابد. این تسلیحات اگرچه ممکن است در کوتاهمدت موجب تقویت دفاعی اوکراین شوند اما در بلندمدت میتوانند زمینهساز جنگی پرهزینهتر و گستردهتر باشند.
نکته کلیدی این است که ضربالاجل تعیین شده از سوی ترامپ و ارسال سامانههای پاتریوت دو رویکرد متضاد غرب را نمایان میسازند که به جای تقویت یکدیگر، در مسیر خنثیسازی هم حرکت میکنند. در عرصه دیپلماتیک، تلاشهایی برای آمادگی مذاکره به چشم میخورد اما همزمان در میدان نبرد حمایتهای تسلیحاتی نیز شدت میگیرد.
در نهایت، آنچه امروز در جبهههای مختلف این بحران دیده میشود نه ارادهای جدی برای پایان جنگ بلکه ورود به مرحلهای خطرناکتر از یک جنگ فرسایشی است. مرحلهای که در آن هر تصمیم نظامی یا سیاسی میتواند به راحتی جرقه یک بحران غیرقابل بازگشت باشد و شکاف میان گفتار و رفتار غرب، بزرگترین مانع برای دستیابی به صلح شده است. بنابراین، تا زمانی که یک سیاست هماهنگ، مبتنی بر گفتگوی واقعی، اعتمادسازی و پرهیز از تناقضها تدوین نشود چشمانداز پایان جنگ اوکراین تیره و ناپایدار باقی خواهد ماند.