راهبرد آشفته واشنگتن در قبال قفقاز جنوبی

  • 2025-07-04 16:30

اندیشکده زاویه – رصد: بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید، تغییرات قابل توجهی را در سیاست خارجی ایالات متحده رقم زد. دوره دوم ریاست جمهوری او نه تنها از رویکرد سیاست خارجی دولت بایدن فاصله می‌گیرد، بلکه به طور قابل توجهی از دوره اول ریاست جمهوری خودش نیز فاصله می‌گیرد. مسیر به سرعت در حال تحول سیاست خارجی ایالات متحده، پیامدهای عمیقی دارد – نه تنها برای متحدان ایالات متحده، بلکه برای کشورها و مناطقی که به طور مستقیم یا غیرمستقیم تحت تأثیر تغییرات در جایگاه جهانی واشنگتن قرار دارند. وضعیت قفقاز جنوبی، که در طول سال‌ها شاهد درجات مختلفی از تعامل و علاقه ایالات متحده بوده است، علیرغم تحولات ژئوپلیتیکی محوری که اهمیت این منطقه را افزایش می‌دهد، در سیاست خارجی دولت ترامپ به طور فزاینده‌ای نامشخص شده است.

سورن سارکیسیان در وب‌سایت «مرکز آسیای مرکزی  – قفقاز» نوشت: ادبیات علمی، طیف وسیعی از دیدگاه‌ها را در مورد منافع غرب، و به ویژه ایالات متحده، در قفقاز جنوبی و آسیای مرکزی منعکس می‌کند. یکی از استدلال‌های رایج این است که غرب از نظر تاریخی، مشارکت محدودی در این مناطق داشته است، عمدتاً به این دلیل که آنها به طور سنتی بخشی از حوزه نفوذ روسیه در نظر گرفته می‌شدند. برخی از تحلیل‌گران حتی معتقدند که به استثنای کشورهای بالتیک، اکثر جمهوری‌های شوروی سابق به طور ضمنی توسط خود قدرت‌های غربی، در منطقه کنترل روسیه قرار گرفته‌اند.

در مقابل یک دیدگاه رقیب ادعا می‌کند که ایالات متحده منافع استراتژیک روشن، هرچند غیرحیاتی، را در منطقه حفظ کرده است. اگرچه این منافع در سیاست خارجی ایالات متحده محوریت ندارند، با این وجود قابل توجه هستند. بر این اساس، واشنگتن در پی اعمال نفوذ در مواقعی بوده است که فرصت‌هایی به ویژه پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، پس از حملات تروریستی 11 سپتامبر و پس از جنگ روسیه و گرجستان در سال 2008 به وجود آمده است.

در دوره‌های مختلف و به دلایل متنوع، سطح تعامل سیاست ایالات متحده در قبال کشورهای آسیای مرکزی فراتر از قفقاز جنوبی بوده است. این تمرکز فزاینده ناشی از چندین عامل کلیدی بوده است. به ویژه، پس از وقایع ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، آسیای مرکزی برای انجام عملیات نظامی ایالات متحده در افغانستان از نظر راهبردی اهمیت پیدا کرد. همچنین، این منطقه به عنوان عرصه‌ای حیاتی برای رقابت ژئوپلیتیکی با روسیه و چین در نظر گرفته شده است. وجود منابع انرژی قابل توجه، ارزش راهبردی آسیای مرکزی را در محاسبات سیاست خارجی ایالات افزایش داده است.

همچنین ایالات متحده به ندرت راهبردهای رسمی و مستقلی را برای مناطقی مانند قفقاز جنوبی اعلام کرده است و اغلب، مناطقی مانند قفقاز جنوبی تحت چارچوب‌های استراتژیک وسیع‌تری مانند حوضه خزر، اوراسیا یا خاورمیانه بزرگ قرار می‌گیرند.

در این راستا، سیاست ایالات متحده در قبال ایران نیز بر تعامل با قفقاز جنوبی تأثیر گذاشت. حتی در نبود یک راهبرد اعلام شده، تلاش‌های ایالات متحده برای منزوی کردن ایران اغلب بر همکاری نزدیک با کشورهای همسایه از جمله ارمنستان و آذربایجان متکی بود. همچنین، ایالات متحده گرجستان و تقریباً ارمنستان را به عنوان وزنه‌های بالقوه‌ای در برابر گسترش نفوذ روسیه در منطقه محسوب می‌کند. علاوه بر این، واشنگتن عادی‌سازی روابط ارمنستان – ترکیه و ارمنستان – آذربایجان و باز شدن مرز مشترک آن‌ها را از نظر راهبردی مهم می‌دانست. در چنین شرایطی، تنها بستن یا محدود کردن مرزهای ارمنستان – ایران می‌تواند به عنوان یک هدف سیاسی بلندمدت عملی در نظر گرفته شود.

از اوایل دهه ۱۹۹۰، ایالات متحده با درک این موضوع که تداوم چنین اختلافاتی می‌تواند فرصت‌هایی را برای احیای نفوذ روسیه در منطقه ایجاد کند، به دنبال ایفای نقش فعال در غلبه به مناقشات منطقه‌ای و مسائل حل نشده بوده است. این امر زیربنای مشارکت فعال واشنگتن در گروه مینسک سازمان امنیت و همکاری اروپا و حمایت آن از روند مذاکرات در مورد مناقشه قره باغ کوهستانی بود.

پیامدهای فقدان راهبرد

در طول دوره نخست ریاست جمهوری دونالد ترامپ، سیاست ایالات متحده در قبال قفقاز جنوبی نسبتاً منفعلانه بود. در طول این چهار سال، تعاملات مستقیم و فعال بسیار کمی با رهبران کشورهای قفقاز جنوبی وجود داشت که نشان دهنده فقدان یک دستور کار دوجانبه قوی یا جامع است. هرچند همکاری در زمینه‌های خاص صورت گرفته است، اما ایالات متحده حضور فعال، هماهنگ یا مداومی در منطقه نداشت.

این امر در دوران ریاست جمهوری جو بایدن، به ویژه پس از جنگ ۲۰۲۰ بین ارمنستان و آذربایجان و پس از آغاز حمله روسیه به اوکراین از سال ۲۰۲۲، به طور قابل توجهی تغییر کرد. بایدن به سرعت وارد قفقاز جنوبی شد و ایالات متحده را به عنوان میانجی در روابط ارمنستان-آذربایجان و ارمنستان-ترکیه معرفی کرد.

در دوران ریاست جمهوری بایدن، تلاش هماهنگی برای دستیابی به توافق صلح بین ارمنستان و آذربایجان صورت گرفت، اما شکست انتخاباتی حزب دموکرات وضعیت پیچیده‌ای را ایجاد کرد.

به نظر می‌رسد دولت جدید ترامپ اولویت کمی برای این واقعیت قائل است که توافق صلح تقریباً آماده است. به نظر می‌رسد مذاکرات ارمنستان و ترکیه در دولت کنونی متوقف شده‌اند، که نشان دهنده کندی مشارکت ایالات متحده در فرآیندهای صلح منطقه است.

علاوه بر این، چندین پرسش مهم همچنان بی‌پاسخ مانده‌اند. مشخص نیست که ایالات متحده چگونه نقش میانجی‌گری خود را در چارچوب توافق صلح ارمنستان و آذربایجان تصور می‌کند. همچنین اظهار نظر اخیر استیو ویتکوف، مشاور ترامپ، مبنی بر مشارکت ارمنستان و آذربایجان در توافق‌نامه «ابراهیم» به همان اندازه مبهم است.

در مورد آینده سیاست ایالات متحده در قبال گرجستان که زمانی شریک راهبردی محسوب می‌شد، عدم اطمینان وجود دارد. به طور کلی‌تر، هنوز مشخص نیست که آیا ایالات متحده قفقاز جنوبی را به عنوان یک واحد منطقه‌ای منسجم در نظر می‌گیرد یا همچنان به عنوان مجموعه‌ای از کشورهای جداگانه و غیرمرتبط به آن نزدیک می‌شود.

نتیجه‌گیری

حفظ حضور در قفقاز جنوبی مستلزم تعامل مؤثر با همه کشورها به صورت جداگانه است. اما داشتن رویکرد منطقه‌ای نیز ضروری است. به نظر می‌رسد در تیم ترامپ، درک فزاینده‌ای از اهمیت قفقاز جنوبی برای روسیه، ایران و ترکیه نه تنها از نظر ژئوپلیتیکی، بلکه در زمینه تاریخی نیز وجود دارد. در نتیجه، گسترش نفوذ ایالات متحده در منطقه مستلزم یک راهبرد منطقه‌ای کاملاً تعریف‌شده و ابزارهای دوجانبه متناسب، از جمله کاربرد قدرت نرم است

با این حال، تمایل اندک دولت ترامپ به قدرت نرم، عدم اشتیاق آن برای تعمیق مشارکت‌های دوجانبه و نقش نسبتاً منفعلانه آن در حل مناقشات منطقه‌ای، همگی به فقدان یک رویکرد استراتژیک نسبت به قفقاز جنوبی اشاره دارند. دولت ترامپ هنوز فاقد یک سیاست مشخص در قبال قفقاز جنوبی به عنوان یک منطقه و همچنین راهبرد روشن برای حل مناقشات در منطقه و رویکردهای متمایز به ارمنستان، گرجستان و آذربایجان به صورت جداگانه است.

این امر تلاش‌های دولت‌های آینده ایالات متحده برای ایجاد مشارکت معنادار در منطقه را پیچیده می‌کند و می‌تواند محیطی مساعد برای ظهور قالب‌های منطقه‌ای مانند پلتفرم ۳+۳ (شامل ارمنستان، آذربایجان، گرجستان، روسیه، ترکیه و ایران) ایجاد کند. ایجاد چنین چارچوبی نه تنها ایالات متحده، بلکه اتحادیه اروپا را نیز عملاً از منطقه خارج می‌کند.

کاهش نفوذ ایالات متحده در قفقاز جنوبی، تعامل مجدد را غیرممکن یا بسیار دشوار می‌کند. بنابراین، اگر ایالات متحده قصد دارد نفوذ خود را در منطقه‌ای که با رقیب تاریخی خود ایران، رقیب راهبردی روسیه و متحد مشکل‌ساز خود ترکیه هم‌مرز است، حفظ کند، حداقل باید سطح نفوذ فعلی خود را نگه دارد.

مطالب بیشتر:

دیپلماسی در باکو با چاشنی بازدارندگی

تلاش رژیم صهیونیستی برای ایجاد یک سکوی پیشرفته جهت اعمال فشار، جاسوسی و بی‌ثبات‌سازی در امتداد مرزهای شمالی کشورمان به‌ویژه از ناحیه آذربایجان، یک چالش امنیتی مهم و محل توجه…

ضرورت مشارکت علویان در روند صلح کُردی ترکیه

فراخوان صلح و جامعه دموکراتیک نه تنها در دستور کار کردها، بلکه در دستور کار علویان نیز قرار دارد. علویان یکی از مهم‌ترین بخش‌هایی هستند که صلح اجتماعی را در…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب پیشنهادی

راهبرد آشفته واشنگتن در قبال قفقاز جنوبی

راهبرد آشفته واشنگتن در قبال قفقاز جنوبی

دیپلماسی در باکو با چاشنی بازدارندگی

دیپلماسی در باکو با چاشنی بازدارندگی

ضرورت مشارکت علویان در روند صلح کُردی ترکیه

ضرورت مشارکت علویان در روند صلح کُردی ترکیه

صلح با آذربایجان، کلید عادی‌سازی روابط ترکیه و ارمنستان

صلح با آذربایجان، کلید عادی‌سازی روابط ترکیه و ارمنستان

ابعاد و پیامدهای تنش در روابط مسکو – باکو

ابعاد و پیامدهای تنش در روابط مسکو – باکو

خوانش راهبردی نقش جمهوری آذربایجان در جنگ اخیر ایران و رژیم اسرائیل

خوانش راهبردی نقش جمهوری آذربایجان در جنگ اخیر ایران و رژیم اسرائیل